۱۳۹۵ خرداد ۹, یکشنبه

گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۲۶

مصلوب شدن ایسا با کنایه ای از رویدادی نمادین نوشته شده بود تا معنایی پنهان را با خود حمل کند. به شکلی جسمانی روی نداده است، تنها قرار بوده که شما اینگونه فکر کنید. و چه چیز از رستاخیز جسمانی مرده از سوی ایسا می دانید ؟


۱۳۹۵ خرداد ۵, چهارشنبه

سلطان قلب ها مرد...


شادی در دل های ما مرد
همانگونه که انسانیت در دل های شما


به شوق خلوتی دگر که رو به راه کرده ای
تمام هستی مرا شکنجه گاه کرده ای
محلمان به یمن رفتن تو رو سپید شد
لباس اهل خانه را ولی سیاه کرده ای

چه روزها که از غمت به شکوِه لب گشوده ام
و نا امید گفته ام که اشتباه کرده ای
چه بارها که گفته ام به قاب عکس کهنه ات
دل مرا شکسته ای ببین گناه کرده ای

محلمان به یمن رفتن تو رو سپید شد
لباس اهل خانه را ولی سیاه کرده ای
چه بارها که گفته ام به قاب عکس کهنه ات
دل مرا شکسته ای ببین گناه کرده ای

ولی تو باز بی صدا درون قاب عکس خود
فقط سکوت کرده ای فقط نگاه کرده ای

آهنگ قاب، محمد اصفهانی
این ترانه را از اینجا بشنوید

۱۳۹۵ خرداد ۴, سه‌شنبه

گزیده ای از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۲۵

برادری مار، هسته ی مرکزی شبکه ی ارتباطی انجمن مخفی امروز است که از سوی خزندگان اداره می شود. در بیان جسمانیشان، آنوناکی یکی از بسیار نژادهای درون زمینی هستند که در زیرزمین در دخمه های بسیار بزرگ، غارها و نقب هایی در زیر سطح، زندگی می کنند.


۱۳۹۵ خرداد ۲, یکشنبه

گزیده ای از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۲۴

اسکلت های باستانی یافته شده در نزدیکی استون هنج در انگل ستان و در امتداد کرانه ی باختری فرانسه، ویژگی های بینی و ستون مهره های بسیاری از زنان آفریقایی را نشان می دهد.




۱۳۹۵ خرداد ۱, شنبه

گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین" راز - ۲۳

شوالیه های معبد بخشی از همان دار و دسته بودند، با وجود آنکه بسیاری از هموندان سطح پایین این را نمی دانسته اند. در میان نمادهای ایشان، جدای از چلیپای سرخ گون فنیقی، پرچم سیاه و سپیدی (ساخته شده از دو چار گوش) بود که همان جمجمه و استخوان های متقاطع و برج های دیده بانی هستند.




۱۳۹۵ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

گزیده ای از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۲۲

در این زمان جهانگیری بریتانیایی (خزنده)، ۴۰% سرزمین های زمین و بیش از یک پنجم جمعیت را اداره می کرد. این بزرگ ترین جهانگیری ایی است که جهان تاکنون به خود دیده است.


گزیده ای از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۲۱

برادری همچنین سامانه ی “آموزشی” و رسانه را ساختار بندی کرده است تا مردم را در آنچه من آن را زندان مغز چپ می خوانم، قفل کند. مغز چپ منطقه ای است که با نگرش جهان جسمانی، اندیشه ی “منطقی” و هر آنچه که می تواند دیده، لمس و بوییده شود سر و کار دارد.



۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

سامانه چگونه شما را مهار می کند و چگونه رها شویم


ویدیویی ۱۳ دقیقه ای از سخنرانی دیوید آیک 


ای نژاد انسان... از زمین برخیز

گزیده ای از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۲۰

نام های آیینی برای “دیوها” هنوزه هم همانی است که در جهان باستان از سوی گروه های پسینی چون شوالیه های معبد، مورد استفاده قرار می گرفت. تاییدی بر این، از جریانی از روایت های قربانیان امروزی اهریمن پرستی به دست می آید. یکی از دوستانم، درمانگری بریتانیایی به نام ورا دایموند (Vera Diamond)، برای نزدیک به ۲۰ سال را با کسانی کار کرده است که در معرض آزار و اذیت اهریمن پرستانه و مهار ذهنی بوده اند.


۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

گزیده ای از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۱۹

از زمان باستان در حالی که دانش و معرفت با ویرانی فرهنگ های بومی، دهشت های تفتیش عقاید و سوزاندن کتابخانه های بزرگ باطنی و رمزآلودی همچون اسکندریه، از دامنه ی مردمی به درون آنان مکیده می شد، این دانش و آگاهی در شبکه ی انجمن مخفی برادری احتکار می شده است.



۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۱۸

در تبلیغات شرکت های برادری، نماد گرایی خورشید و رابطه ی جنسی (Sun And Sex) پیوسته مورد استفاده قرار می گیرند. واژه ها و نمادها با ضمیر ناخود آگاه انسان رابطه برقرار می کنند و مردم را بدون اینکه از آن آگاه باشند، مورد تاثیر قرار می دهد.



گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۱۷

بنیامین فرانکلین، به اصطلاح ستون کلیسای مسیحی و پدر بنیانگزار ایالات متحده، هموند باشگاه اهریمن پرست آتش جهنم بود و تن شش کودک و چار بالغ، در زیر خانه ی پیشینش در لندن یافت شده است که به زمانی برمی گردد که او در آنجا زندگی می کرده. آدولف هیتلر و نازی ها، اهریمن پرست بودند و به همین ترتیب، “مخالفینشان” همچون وینستون چرچیل و فرانکلین دلانو روزولت هم اهریمن پرست بودند.


۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

کمتر از ذره نهی...



شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان

که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان


مست بگزشت و نظر بر من درویش انداخت

گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان


تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود

بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان



کمتر از ذره نهی پست مشو عشق بورز

تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان


بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری

شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان


پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد

گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان


دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل

مرد یزدان شو و فارغ گزر از اهرمنان


با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم

که شهیدان که‌ اند این همه خونین کفنان


گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم

از می لعل حکایت کن و شیرین دهنا


حافظ شیرازی


این چکامه را با صدای محمد اصفهانی از اینجا گوش کنید

منابع شما در دست کیست ؟

سنجشی میان شرکت نستله و صنایع پتروشیمی و نفت ایران

در این فرتور اعتراض مردم شهری در آمریکا را می بینید که نسبت به بهره کشی و انحصار منابع آب این شهر از سوی شرکت فراملیتی نستله معترضند و بازپس گیری منابع آبی منطقه ی خود را از حقوق دمکوراتیک خود می دانند. شرکت چند ملیتی نستله با انحصار تلبی، پیمان نامه ای را با مقامات شهری بسته است که به این شرکت اجازه ی بهره کشی اختصاصی از درصدی معین منابع آب این منطقه را برای ۴۵ سال آینده در اختیار این شرکت خصوصی قرار می دهد.

و اما خواننده ی آریایی را به اینها چه کار ؟ عنصر فلج و بی تفاوت ایرانی چه می داند در صنایع پتروشیمی و نفت در ایران چه می گزرد ؟ آنقدر هست که هنوز خوانندگان بسیاری در این توهمند که شرکت نفت و گاز و صنایع پتروشیمی در ایران، دولتی هستند !! نه این شرکت ها خصوصی سازی شده اند و خصوصی بدان معنا که هنوز در چمبره ی دولتی است اما از سوی افراد حقیقی که در واقع مزدوران رژیم در بهره کشی اقتصادی و منابع ملی ایرانند.

برای نمونه، شرکت پتروشیمی شیراز که در میان مرودشت و شیراز جای دارد، با در دست داشتن ۸۳% منابع آبی شهر که عمدتن از سد درودزن تامین می شود، به تنهایی چندین برابر نیاز مردم شهر و منطقه، از آب آنجا استفاده می کند؛ انحصاری که از سوی مقامات رژیم به شکلی انحصاری در اختیار این شرکت پتروشیمی قرار گرفته است.

نکته اینست که چرا منابع نفتی و گازی که بر اساس قانون اساسی جزو ثروت های ملی تلقی شده اند باید انحصارن در اختیار شرکت های خصوصی شده ی پتروشیمی قرار بگیرند تا نفت خامی که ارزشی به مراتب پایین تر از مواد پتروشیمی دارد، به کالاهایی بس گران قیمت تر تبدیل شود، آن هم با رانت و انحصار تلبی، و تنها چیزی که عاید مردم منطقه و کشور می شود هوای آلوده ای است که از این کارخانه به سوی شهر روانه می شود ؟؟

کارخانه ی پتروشیمی شیراز از ثروت شما به جیب شخصی خود می ریزد، از آب شما بهره برداری اختصاصی و انحصار تلبانه می کند و از این راه ثروتی هنگفت به جیب اربابان ضد ایرانی و ضد مردمی رژیم ولایت فقیه می ریزد.

ایران در حال مبارزه با کاپیتالیسم نیست، از نوکران نظم نوین جهانی است.

دا/۸


۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۵, شنبه

گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۱۶

برادری ایی که تا به امروز جهان را مهار می کند، اصطلاحی امروزی از برادری کشیشان و “دودمان شاهنشاهی” آریایی-خزنده ای است که در آنجا پس از سیلاب گرد هم آمدند. اینجا بود که مدرسه های راز بسیار و انجمن های مخفی فراوانی شکل گرفتند که در هزاران سال پس از آن در سرتاسر زمین گسترش یافتند.



۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۴, جمعه

اسقف بازنشسته توضیح می دهد که چرا کلیسا جهنم را اختراع کرد

ادیان درست به مانند هر شرکت خلاقانه ی دیگر انسان، تمایل به اختراع تصورها و مفاهیم دارند و شماری دیدگاه های قابل ملاحظه ی بد را بر دوش بشریت تحمیل کرده اند. بسیاری از این گوشه و کنارها، گفته اند مردم چه باید بکنند و چگونه زندگی کنند که این با هدف مردم قانع کننده است که برای همخوانی با دستور کار کلیسا، بر برخی پاداش های نامشهود در زندگی پس از مرگ متمرکز شده است.

یک نمونه از میان بسیاری، باور مسیحی ایی است که تنها راه فرار از به ابد ماندن در دوزخ همانا ایسا مسیح به عنوان نجات دهنده می باشد و نه هیچ خدای دیگری و یا تجربه ی دینی دیگری به عنوان تجربه هایی انسانی، که البته نامعتبر است.

مفهوم بهشت ​​و جهنم تبدیل شده است به روح و روان انسان که بسیاری از مردم نمی تواند فراتر از این الگوی محدود به هر گونه امکان دیگر را بیندیشند و این فساد در اخلاق بشری ریشه دوانده است. اسقف بازنشسته جان شلبی اسپانگ، با این حال، به دید نمی رسد به استوره ی جهنم اعتقاد داشته باشد و در یک گفتگوی تلوزیونی او عقاید خود را که چرا فکر می کند باور مردم به جهنم قطعن برای بقای کلیسا حیاتی است، بیان کرد.

دین بزرگ ترین شکل مهار ذهنی است.

گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۱۵

ملل متحد یک اسب تروا برای دولت جهانی است و بر بالای یک شبکه ی پهناور از سازمان هایی نشسته است که خودشان را به عنوان اینکه در خدمت مردم هستند، نشان می دهند.


۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

گزیده ای از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۱۴

دیگر سیاره ها این کار را همانگونه که به دور خورشید می گردند انجام می دهند و بر میدان مگنتیک زمین اثر می گزارند؛ ما این را طالع بینی یا ستاره شناسی می نامیم. چکیده آنکه، تاثیر خورشید بر زندگی انسان، بنیادی است و فرای مشارکت گرمایی و روشنایی آشکارش است.


۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

گزیده ای از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۱۳

سپس او به سوی آشور گسترش یافت تا شهرهایی همچون نینوا را که بسیاری از لوحه های سومری در آن یافت شده اند، بسازد. نمرود و سمیرامیس (یا دیگر موجوداتی که این نام ها نماد سازیشان می کنند)، از تبارهای خونی خزنده بودند که همچنین به عنوان تایتان ها نیز شناخته شده اند، که نسب ژنتیکی انسان هایی هستند که در تصرف خزندگان و خزندگان با خون خالص هستند. این نژاد “غول ها” یا “تایتان ها” خوانده شده است که فرزندان نوح هستند؛ نوح همان کودکی که در تورات در کتاب انوش (Book Of Enoch)، به عنوان دو رگه ی انسان- دیده بان توصیف شده است که دارای پوست بسیار سپیدی است.

به بلندای قامت این تندیس با دقت نگاه کنید؛ این فرد آن اندازه قدش بلند است که شر نری را چون گربه یا سگی در آغوش گرفته است و در سنجش (قیاس) با آن شیر و انسان بسیار غول پیکرتر است.

مغالطات در قرآن و حدیث



"مغالطات در قرآن و حدیث" نام کتابی است که آن را نزدیک به دو سال پیش نوشته بودم و اکنون آن را با ویرایش هایی در دسترس آویژه مندان قرار می دهم. این کتاب مشتمل بر ۱۷ بخش موضوعی و ۱۲۶رویه است که به توضیح مغلطه های انجام شده در قرآن و احادیث می پردازد. این نوشته یک واکاوی است برای دیدن تناقض ها و دستوراتی در اسلام که اصول و ارزش های آن در تناقض با اسلام رحمانی و تمدن بشری است.

در این کتاب به موضوعات زیر پرداخته می شود:

دعوت سری محمد
عرش در روایات
محمد مستفا با چه وسیله ای به عرش پرواز کرده است ؟
آسمان های هفت گانه ی بتلمیوسی
هفت آسمان محمدی
میخ های زمین
کوه قاف و شنزار احقاف
شراب و برده داری
کنیز در اسلام
فحاشی و ناسزاگویی در قرآن مجید
خوک در قرآن!
داستان وحی ناپذیری محمد برای چهل شبانه روز
آیه های کشتار و دست و پا بریدن
قانون حمورابی و قصاص یهودی – اسلامی
برابری زن و مرد در تازی نامه
خورشید و سلیمان
شکافته شدن محمد

برای خوانندگان بخش هایی از این کتاب را در اینجا می آورم:


دعوت سری محمد


از آن هنگام که محمد فرزند بنده ی خدا یعنی عبدالله، دعوی رسالت از سوی یکی از خدایگان عرب را کرد، سال ها بود که کس کمتر او را می شناخت و وی بیشتر به دعوت خانگی و خفیه می پرداخت، لاجرم کار آهسته و لیک قرص به جلو می رفت؛ از اینرو در همان اوان فراخوان خویش به سوی الله پرستی و نفی دیگر خدایان که تا زان پیش الله نیز یکی از آنان به شمار بود، مریدانی چند گرد خود آورد که حاضر بودند تا پای جان و مال در راه محمد و آرمان وی فدا شوند؛ در زمانی که ۳ سال به درازا کشید، محمد تنها به فراخوان حضوری و سینه به سینه می پرداخت و این روند مخفیانه بود، به گونه ای که هم شالوده ی گام بعدی را محکم می کرد و هوادارانی از میان بردگان و تنگ دستان به گرد خود می آورد و هم خود را از دیگر قریشیان و مکیان پنهان می کرد تا مبادا خللی در این امر حادث شود. از میان کسانی که در نخستین روزهای دعوتش در این دوران به وی گرویدند از این شمارند:


زید بن حارثه کودکی بود که در سن ۸ سالگی به بردگی گرفته شده بود و خدیجه همسر پیامبر، او را از حکیم بن حزام پسر برادر خود به عنوان هدیه دریافت کرده و او نیز این برده را به محمد همسرش پیشکش کرد و محمد وی را در خانه بداشت و چون پدر زید آگاه شد که فرزندش برده ی یکی از بزرگان قریش شده است، شتابان به مکه رفت و از محمد خواست تا قیمت وی را بپردازد و حارثه را به نزد مادرش ببرد. محمد زید را مخیل گزاشت که یا به همراه پدر رود یا در کنار محمد بماند و وی چون محمد را بسیار دوست می داشت، تصمیم به ماندن گرفت. مسلمانان نوشته اند که محمد وی را آزاد کرد ولی او را در خانه ی خود همچنان نگاهداشت. این سخن به مغلطه ی رایج دین فروشان بیان شده است، چرا که محمد وی را همچنان جزیی از دارایی های خویش نگاه داشت و لیک چون با زید رفتار نیکی داشت، زید او را بهتر می پنداشت تا پدری که او را ۱۵ سال بود ندیده بود؛ مادر زید نیز برده شده بود و خانواده ای نمانده بود که زید بدان امیدوار باشد و پدرش که دریافته بود محمد بزرگ زاده ای است و همسر یکی از بازرگانان بزرگ قریش، قصد خرید پسر خود را کرد؛ زید نپذیرفت که با پدر دل افگار خود راهی شود و این چنین بود که نفرین پدر بر پسر روان شد، پدری که از داغ دوری از فرزند در کوچه ها شعری از برای وی از سر دلتنگی می سرود و مردم با دیدنش دلسوخته می شدند. اینجا یک مغلطه ی بزرگی در تازی نامه آمده که نوشته است:

وَقَضي رَبُّكَ اَلّا تَعْبُدُا اِلّا وَ بالوالدين احساناً امَّا يَبْلُغَنَّ عِندِكَ الْكَبِرَ اَحَدَهُما اَوْ كِلا هُما فَلاتَقُل لَهُما اُفٍ ولاتَنْهَرْهُما وَقُل لَهُما قَولاً كَريما* وَاحْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُلِّ مِنَ الرَّحْمَهِ وَ قُل رَّبِ ارْحَمْهُما كما رَبَّياني صَغيراً* رَبَكُم اَعْلَمُ ربَما في نُفُوسِكُمْ اِن تَكوُنوا صالحينَ فَاِنَّه كانَ لِلْاَوّابين غفوراً.


پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نیکی كنيد؛ هرگاه يكي از آنها يا هر دوي آنها نزد تو به پيري برسند، كم ترين اهانتي به آنها روا مكن و بر سر آنها فرياد مزن و گفتار لطيف، سنجيده و بزرگوارانه به آنها بگو. بال هاي تواضع خويش را در برابرشان از محبت و لطف فرد آر، و بگو پروردگارا! همان گونه كه آنها مرا در كودكي تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده. پروردگار شما آگاه است. هرگاه صالح باشيد، او توبه كنندگان را مي بخشد. (اسرا، ۲۳).


این سخن از نیکی به پدر و مادر از اینرو مغلطه است که محمد پیش از ادعای نبوت، کسی را به فرزند خواندگی پذیرفت که نه تنها با پدرش رفتار خوبی نداشت که هتا دل شکسته ی وی را نیز جویا نشد و غمش را نخورد؛ حال که او را پس از اینکه پدرش زید را آغ والد کرده است، چگونه به فرزند خواندگی، آن هم در انظار عمومی معرفی می کند و بدان فخر می کند، حدیث متناقضی است از رفتار و منش محمد پیش از به اصطلاح بعثت و رفتار و منشش پس از ساختن آیه هایی از این دست.

دیگر کس از نخستین گروندگان به کیش محمد، همانا عبد الرحمن به عوف بود. وی یکی از بازرگانان ثروتمند قریش بود. او که در ۳۱ پس از فرار بزرگ درگزشت، یکی از ده تنی بود که محمد به او قول بهشت را داده بود. در همه ی جنگ های محمد حضور داشت و هتا فرماندهی جنگی را شخصن بر عهده داشت. او بر سر خلافت پس از عمر، به نفع عثمان کنار کشید بدین امید که پس از عثمان خلافت به خودش رسد. علی فرزند ابی طالب، پس از اینکه در شورای شش نفره، عبد الرحمن بن عوف عثمان و نه علی که نامزد دیگر بود را به جانشینی عمر برگزید، چرا که علی نپذیرفته بود که به روش ابوبکر و عمر خلافت کند اما عثمان بدین شق سوم از سه خواسته ی وی آری گفته بود. علی اندوهگین بود و بدو چنین گفت: تو عثمان را برگزیدی تا خلافت را پس از خود به تو بازگردانددنیا را به کامش کردی، این نخستین روزی نیست که شما بر ضدّ ما به پشتگرمی یکدیگر برخاسته اید. پس از آن علی از الله خواست تا میان آن دو، یعنی عثمان و عبدالرحمن دشمنی بیفکند و اینگونه شد که ایشان بر سر نزاعی در مورد خلافت عبدالرحمن پس از عثمان، دل از هم برگرفتند و تا پایان عمر وی دیگر با عثمان هیچ نگفت و روی از وی برگرفت و پیش از به پایان رسیدن کار عثمان، در مدینه بمرد و ثروت هنگفتی به جای گزاشت.


عبدالرحمن بن عوف کسی بود که محمد وعده ی هتمی بهشتش می دهد و علی عمام نخست شیعیان او را لعن و نفرین می کند! کسی است که برای ثروت و غنیمت و زن و برده داری بیشتر و هتا خلافت هتا از روی علی گزشت که گویا این سخن نبیش را از یاد برده بود که: "انا مدینة العلم و علی بابها"!


از دیگر اوباش و اجامر که از نخستین کسان بود که به گروه محمد پیوسته بود، طلحه ابن عبیدالله بود و از این نخستی های ایمان آورنده به محمد و کیش نوپا و ساختگیش بود که سواد خواندن و نوشتن داشت. او در بسیاری از جنگ ها با پیامبر همراه بود، جنگ هایی که غزوه خوانده شده، چرا که به چم غارت و دزدی است و از میان ۲۹ غزوه ای که خود محمد شخصن در آنها حضور داشته، تقریبن همگی یورش با لشگر محمد بوده است و نه در حالتی پدافندی. مسلمانان غزوه را به دروغ و مغلطه به جنگ هایی می گویند که پیامبر خدا شخصن در آنها حضور داشته، در صورتی که چم واژه ی غزوه همانا غارت و دست درازی به اموال و ناموس کاروانان و شهرها بوده است و این بود که غنیمت گرفتن که همانا مال دزدی به دست آمده از لشگر شکست خورده یا کاروان نگون بخت بوده است، حلال اندر حلال تلقی شده و هتا زنان شکست خوردگان می بایست به کنیزی، یعنی بردگی جنسی مردان الله پرست درمی آمدند. یکی از افتخارات طلحه، شرکت در همین سر گردنه بگیری ها در رکاب رسول بوده است. طلحه به خاطر اینکه علی درخواست وی برای فرمانداری بخش هایی از خلافت را نپذیرفت، به همراه عایشه همسر پیامبر به صف مخالفان وی در مکه پیوست که عایشه سوگلی پیامبر نیز در میان آنان بود. طلحه در جنگ جمل به دست یکی از همرزمان خود به نام مروان بن حکم در بحبوحه ی جنگ به کین خواهی خون عثمان به شرب تیر کمان کشته شد! به آب و نان چندانی نرسید و عمری را در خدمت سیه کیشی رسول الله سرگردان ماند.

دیگر نخستین مومن به محمد، خباب بن الارت است که بسی رنج دید که هم مسلمان شود و هم مسلمان بماند. بسیار شکنجه ها را متحمل شد و از زمره ی مهاجرین به مدینه بود. او در همه ی جنگ های اسلام شرکت جست و از مریدان علی بود و سرانجام در اثر بیماری در کوفه جان داد. زمانی که هنوز در مکه برده بود، مالکش او را با آهن گداخته شکنجه می کرد، زره پولادین بر تنش می کردند و در بیابان رهایش می ساختند، اینگونه زنجیرهای زره در گوشتش فرو می رفت و قریشیان آن را به ناگهان از تنش می کندند تا رنجش دو چندان شود. از همین رنج ها بود که می دید ولی محمد هیچ کار از دستش برای وی برنمی آمد. روزگاری که محمد را در کنار کعبه دید از وی خواست برای رهاییش دعایی بکند و محمد تنها او را دلداری داد و گفت که پیشینیان پیش از او نیز در امر خداپرستی شکنجه های بسیار شده اند؛ و این بود کمک رسول الله! او به خواست خود ایمان آورد، آموزگار قرآن عمر بن خطاب بود و دهمین نفری است که به کیش محمد گرایید.


و اما ابوبکر که از همه به پیمبر نزدیک تر می بود و هم داماد وی. او یکی از بزرگ ترین ثروتمندان تازی در همه ی حجاز بود و شیفته ی تجمل بود و فرش های پارسی بر کف خانه و نیزه ها و شمشیرها و سپرها بر دیوار خانه می آویخت. پیش از دعوی رسالت، وی از دوستان محمد بود ولی اینگونه نیست که بشود مدرکی به دست داد که او نخستین کس بوده که به اسلام درآمده، چرا که همین ادعا برای علی و زید بن حارثه نیز مطرح است در صورتی که علی در این هنگامه کودکی بیش نبوده و ابابکر سالیانی در بلوغ از وی گزشته بود و این ادعا از اینروست که وی از نزدیکان و دوستان گرمابه و گلستان محمد بوده است و بس و این عادت عوام و دستاویز فریبکاران و هوچی گران تاریخ، هتا در نزد سیاست بازان نیز بوده است که رجز بخوانند و به دیگری به واسطه ی هر چه که در دسترس قرار گیرد، فخر بفروشند و برتری طلبند. در میان تازیان مکه، قوم بود که تصمیم می گرفت و نه ملتی بود و نه شاهی و نه لشگری ملی و نه عرقی بدین جهات.


از اینرو در زمان کوچ مسلمین به حبشه، از آنروی که قوم ابوبکر مسلمان شدگان خویش را نمی آزرد، ابوبکر در مکه بماند و چندی پس به همراه هم قبیله ایش طلحه از سوی قبیله ی اسد دستگیر شد و خواست رخت سفر به حبشه ببندد که با پا درمیانی ابن دغنه از بزرگان دیگر قبیله ای در بیابان که با قریش پیمان دوستی داشت، از این کار بازش داشتند و همچنان در مکه ماندگار شد. گویند که وی مرد مهربانی بوده که بردگان را می خریده و آزاد می کرده. این سخن از آن روی مغلطه و دارای اشکال است که وی اساسن نه علیه برده داری شورید و نه هتا در سخن آن را منسوخ اعلام کرده بود و آزادی بردگان وی تنها شامل حال بردگانی می شد که به اسلام درمی آمدند و این اقدامی فرصت تلبانه و یک تاکتیک سیاسی بود که وی از آن به خوبی بهره می جست؛ از آن کسان هستند بلال حبشی مشهور و عامر. او بدان قدر در دید محمد بلند پایه بود که تلویحن به وی نیز در قرآن اشاره شده که شبانه همراه محمد از مکه به مدینه گریخت است (توبه، ۴۰)


پسر ابوبکر یعنی عبدالرحمن، بر خلاف پدر در زمره مخالفان دین جعلی برآمد و در جنگ های بدر و احد بر ضد الله پرستان به صحنه ی نبرد شد. ابوبکر نه تنها مشاور و رایزن محمد در جنگ ها بود که از کسانی بود که طرح یورش به مکه را به سال هشتم از فرار (به اصطلاح همان هجرت) بریخت و به دیگر سخن، دست راست محمد و مغز متفکر وی محسوب می شد. او بود که در هنگامه ی ناخوشی محمد پیش نماز می شد و او بود که رایزن ارشد دیپلماتیک دستگاه اسلام به همراه عمر و زیر نظر ابو عبیده ی جراح از سوی محمد برگزیده شد.

پس از مرگ محمد بود که الله پرستان به فکر دارالخلافه افتادند و ابوبکر در دو سال پادشاهی خود بر گشنگان و راهزنان عرب، بارگاهی در مدینه به قصد او برپا ساختند. این جایگزینی ابوبکر به جای محمد سراسر و از همان آغاز دارای حواشی بسیار بود و این نه حس اسلام دوستی و به اصطلاح اینکه همه ی مسلمانان با هم برادرند بود، که قوم و قبیله گرایی سخن نخست و آخر را می زد و مهاجرین نمی پذیرفتند تا از میان انصار کسی به خلافت بنشیند، هر چند انصار خلاف این می خواستند. سرانجام زور مهاجرین چربیدن گرفت و ابوبکر به پیشنهاد عمر که همیشه همراه و همرای وی بود و خود نیز یکی از نامزدان خلافت اول بود، به سود ابوبکر کنار کشید و تازیان با وی به عنوان مقام سیاسی، لشگری، اقتصادی و رهبری مذهبی الله پرستان بیعت کردند. در این میان سعد بن عباده که از انصار مدینه بود از این بیعت استنکاف ورزید که با اشاره ی عمر بن خطاب، قبیله ی بنی اسلم که با همه ی انصار دشمنی دیرینه ای داشتند، وارد صحنه شدند و زد و خوردی سخت روی داد و این یکی از نخستین درگیری های داخلی الله پرستان برای کسب قدرت است. گویا الله مدینه، صورتک مکی خود را از چهره انداخته و اینک به یمن وجود گردنکشان و هواخواهان ولایت، احساس فخر و تکبرش از عرش بر سر مخالفان کوبیدن می گیرد و البته چنین شد.

مدینه پایتخت اسلام نوظهور گشت و دین در مرکز این مرام سیاسی جای داشت و از اینرو بود که هر سخن مخالفی در سیاست به نشانه ی مخالفت با اسلام تا دندان مسلح تعبیر می شد. به قسمی که الله پرستان به دستاویز دین و موقعیت سیاسی تازه ای که یافته بودند، مزدور خواهی از دیگر بلاد و شهرها می کردند تا آنان و همه ی اموال و ناموسشان در زمره ی حکومت اسلامی جای گیرد و مردمان دیگر قبایل و شهرها از این رویه طفره رفته و چون از مرکزیت این شرارت یعنی دین مبین اسلام که دستاویز استعمار و استثمارشان به واسطه ی وجوهاتی همچون خمس و زکات و جزیه و دیگر مالیات های اسلامی می شد، آگاه بودند، در میانه ی مخالفان شورش هایی برپا گشت که چندی از آنها ادعای پیامبری در دیگر قبایل بود تا نه تنها محکی بر تحمل دینی و روشن اندیشی دینی الله پرستان و دینشان باشد، که محکی بر اصالت آزادی و نفی بردگی در کیش محمد نیز گردد و همگی با یورش سپاهیان اسلام عزیز روبه رو شدند تا سرکردگانشان ترور و کشته شدند و این محک جز سیه روزی بر چهره ی مسلمین هیچ نداشت و توهم آزاد اندیشی و مدارا با رویکرد ذاتی اسلام در کردار، برای همیشه به گور رفت.

از میان افرادی که چون محمد ادعای نبوت کردند از این قرارند: اسود انسی در یمن، مسیلمه در میان قبیله حنیفه در یمامه، طلیحه در میان قبایل اسد و قطفان و سجاح در میان قبیله تمیم که یمنیان پیش از مرگ محمد سر به شورش گزارده بودند. الله پرستان جنگ با ایشان را جنگ های رده نام گزارده اند که به معنای کسانی است که از اسلام برگشته اند. آنان که به جد به سرکوب و کشتار مخالفین و تباهی جان و مال و ناموس مردمان همت گزاردند، ابوبکر و خالد بن ولید بودند. این دعویان پیامبری برای تسلیم نشدن به مرام سیاسی محمد تن به جنگ دادند و ابوبکر بسیاری از سرکردگان آنان را یا کشت یا آنان که باخته بودند را بخشوده و در زمره راهزنان آینده ی قبیله ی اسلام درآورد و اینان نیز جانفشانی برای این مرام و کیش کردند و جیب ها و حرمسراها فزودند.


این نادرست است که چون جنگ بزرگ گشایش ایران و روم در زمان محمد نبوده است، پس محمد انگیزه ی لشگرکشی و چپاول متمدنان و ثروتمندان روزگار خود یعنی این دو ملت را نداشته است، چرا که مغز پیچیده ی محمدی و رایزنانش همچون سلمان پارسی و ابوبکر، طرح یورش به شام را در قلب محمد تنین انداختند تا پس از یکپارچه کردن شبه قاره ی حجاز بدان سو لشگر کشد و اسلام اهریمنی را گسترش دهاد و این بود که به فرماندهی اسامه، لشگری بدان سو گسیل داشت و با در هم کوبیدن شورش و ادعای پیامبری مسیلمه، خالد بن ولید را که پیشتر از برجستگان کفار بود، به سر حدات شاهنشاهی ایران در عراق امروزی فرستاد تا به مرز حیره از دست نشاندگان تازی ساسانی رسید و چون آنها را به جزیه یا مرگ واداشتند، مردمان ناچار به باژ خرسند شده و حفظ ناموس و مال کردند. خالد زان پس، گماشته ای مثنا نام بر آنجا گمارد و خود به سوی شام رفت.
الد بدن ولید که فرستاده ی ویژه ی محمد و ابوبکر بود و لقب شمشیر الله از سوی محمد گرفته بود، به سه لشگر به سرکردگی یزید بن ابوسفیان، شرحبیل بن حسنه و عمرو عاص پیوست که پیشتر از سوی خلافت آماده ی کارزار شده بودند؛ این نبرد اشغال فلستین را در پی داشت که با حضور سربازان روم متفرق شدند. اما دیری نگزشت که الله پرستان گشنه و بیابانی با رومیان در مکانی به نام اجنادین میان اورشلیم و غزه به جنگ پرداختند و ایشان را شکست دادند و این پیروزی نه از آن روی دارای اهمیت بود که روم مقتدر را تار و مار کردند، که نخستین خشت های اندیشه ی یورش به دیگر جهانگیری بزرگ آن روزگار یعنی ساسانی را در ذهن چپاول گران اسلامی انداخت و این ابوبکر بود که روم را گشود. ابوبکر بسیار اهل تجمل و حریص مال بود و اهل کشورگشایی. او در درازنای زندگی خونبارش 4 زن بگرفت که دو نخستین آن هم زمان بوده اند و دو واپسینش در روزگاران پایانی عمر که از جمله ازدواج های عاری از عشق و سرفن سیاسی جای گرفته اند. دخترش عایشه از یکی از دو زنان نخستین به نام ام رومان بنت عامر از قبیله ی کنانه بود که در شش سالگی به نامزدی محمد 54 ساله درآمد و در ۹ سالگی با وی همخوابه گشت.


داستان معراج


معراج از آن سخنانی است که تنها یک مومن بالله می تواند ندیده و نشنیده بدان باورمند شود. مومنی که روایت را به خرد برتری داده و اعتقاد چشم و گوشش را بسته و کر کرده باشد. چرا که هرگز از خود چند پرسش ساده نمی کند:


- آیا خداوند جای مشخصی برای زندگی دارد، مسلن عرش ؟


- عرش دقیقن کجاست و از کجاها باید گزشت تا بدان رسید ؟


- آیا برای رسیدن به عرش وسیله ی خاصی مورد نیاز است و محمد با چه به معراج رفت ؟


و پرسش های پیش پا افتاده و ساده ی دیگری که هر مغز تندرستی هتمن از خود می پرسد! داستان معراج از این قرار است که محمد ادعا نمود شبانه و یک شبه از مسجد الحرام در حجاز به مسجد الاقصا در اورشلیم و بارگاه هیکل سلیمان یا همان قدس پرواز کرده و از آنجا نیز به سوی آسمان به پرواز درآمده است! البته این یاوه نخستین بار به ادعای محمد مطرح نشده و پیش از وی نیز کسانی از ادیان دیگر چون مرتیر و ارداویراف زرتشتی و اشعیای نبی یهودی و پولس مسیحی نیز بدین ادعا پرداخته اند و چون محمد خاتم الانبیاست می بایست این سخن می راند که نه از جاده ی رسولان خارج گردد و نه از ادعای ایشان پس بماند، چرا که خود را پیامبر پایانی نیز معرفی می کرد. در اینجا به چند پرسش مطرح شده پاسخ داده می شود. نخست اینکه عرش چیست و کجاست. عرش همان جایی است که الله بر آن تکیه زده و چند فرشته ی مقربش در کنارش باشنده اند و این تخت گاه الهی همان سقف هستی است که وی آفریده و الله دانا یک گاف بزرگ داده و آن اینکه با بیان واژه ی عرش در قرآنش، ناخواسته برای خود حد و حدود تعیین نموده، چرا که عرش به معنای پوشش سقف است که بلندای دیواری را محدود کرده و بسته باشد!


فضلای مسلیمن گفته اند هر چند در خود قرآن بارها عرش به چم سقف و اورنگ به کار رفته اما در مورد خدا منظور چیز دیگری است، یعنی خداوند دانا یک چیزی گفته ولی چیز دیگری منظورش بوده است و انگار واژه ی دیگری برای بیان آنچه دقیقن منظورش را برساند در زبان قرآن نیافته است؛ حال جالب است یکی از ادعای مسلمین اینست که الله قرآن را به زبان تازی نازل کرد، چون کامل ترین زبان است؛ پس این چه زبان کاملی است که واژگانش یکسان و معانی گوناگون بدهند و واژه ی تخصصی برای دیگر معانی نداشته باشد که خلط مبحث نگردد ؟ و این چه ادعایی است بر قرآن که الله در آن به منظور سخن گفته نه به رکی. چرا که مدعیند الله به زبان عربی قرآنش را فرستاد نه به شوند اینکه محمد اتفاقی عرب بوده است، بلکه برای بقای دین خاتم و کتاب ایشان، سرزمین حجاز و زبان عربی بهترین راه دفاع طبیعی و غیر خارق العاده از دین بود. قرآن با جاذبه های درونی و آوا و آهنگ دلپذیر آن، در ذهن اعراب بادیه که دوستدار کلام موزون و فصیح بودند، جای باز کرد و از انواع تحریف های لفظی در امان ماند. بنابراین، نازل شدن قرآن به زبان عربی برای حفظ و صیانت ابدی آن بوده است . (فصلنامه ی بینات، شماره ی ۲۷، ص ۳۸ تا ۴۱.)


این ادعای متناقض مسلمین است که دست آنان را در تفسیر و تعبیر و سفسته باز می گزارد.


در دیگر جای قرآن، الله هتا بدین مورد اذعان دارد که این مکتوب برای تازی زبانان حجاز است و نه برای دیگر اقوام و ملل؛ پیامبر در قرآنش از سوی الله آورده:


وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ. فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ. هر گاه ما آن را بر برخی عجم نازل می کردیم و او (یعنی محمد) برای ایشان می خواند، ایشان ایمان نمی آوردند (شعرا، ۱۹۸-۹۹۱)؛ و این یعنی نه تنها تازی نامه برای این به عربی نوشته که مردمان عرب آن را بفهمند که برای دیگران به زبانی به جز تازی به اصطلاح نازل نشده است چون اگر برایشان بخوانی ایمان نمی آورند؛ هر چند خود این آیه مانند دیگر آیه های قرآن، با دیگر آیه هایش در تناقض است.


الله همانند یهوه که به ادعای مسلمین هر دو یکی هستند، این ادعا را دارد که زمین و آسمان ها را در شش روز آفریده است و از اینرو هفت روز هفته بر این بنیان است و اینکه خداوند به زعم یهودیان و مسیحیان در روز هفتم استراحت فرموده تا خستگیش در رود! و از اینروست که هفتمین روز هفته همیشه روز تعطیلی است و این مورد برای قرآن از آنجا فانتزی تر می شود که الله پس از اینکه در آن شش روز یا به قول خودشان دوره همه ی هستی را آفرید، بر عرش تکیه زد و به رتق و فتق امور عالم پرداخت:






ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الأَمرَ؛.


بر عرش سوار شد و آن را تدبیر کرد. (یونس، ۳)


ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ؛


برعرش جای گرفت شد و ماه و آفتاب را تسخیر کرد. (رعد، ۱۳)


مفسرین رافزی که از دیدگاه سنیان از دین بیرون هستند، این "استوی" را به چیره شدن و مستولی شدن ترجمه کرده اند، حال آنکه چم این واژه در عربی همانا سوار شدن، بالا رفتن، نصب کردن و قرار دادن است و لازم است بدانید که این از آن دسته افتراق های میان سنی و شیعه است ولی هر دو بر این اتفاق نظر دارند که عرض در بالاست و از همین روست که دست دعا و نیایش را به سوی بالا می برند و دستان خود را در کنار یکدیگر می گشایند که نامش قنوت است و در وقت نماز و بی نماز برای حاجت خواستن از الله که بر عرش است، اسخاره و استدعا دارند و این نه چیزی است که اسلام از خود آورده باشد که همه ی ادیان و مذاهب این بکرده اند و میراث خرافی دین سازان و دین فروشان پیشین است.


عرش به گفته ی خود الله در تازی نامه نه تنها مرکب و تخت و بارگاه است، که کسانی نیز آن را جابجا می کنند؛ این بدان معناست که الله نه تنها تن و اندام دارد و باید برای پادشاهی خودکامه اش بر اورنگ بنشیند که مزدورانی دارد که در خدمتش این عرش را به هر جایی که بایسته و التزام وی باشد به جنبش درمی آورند:


وَیَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَة؛


هشت (فرشته) عرش پروردگارت را در آن روز بالاى سر خود حمل مى كنند.


(مومنون، ۸۶)

در این باب نیز مغلطه و ماله کشی ادامه پیدا کرده و گفته اند که هر چند خودش در کتابش نوشته که هشت فرشته آن را جابجا می کنند، اما منظورش این نبوده و می خواسته بگوید که امور جهان را با این هشت تا فرشته تدبیر می کند و این فرتشگان وظایفی دارند که باید انجام دهند! و می گویند ما نمی دانیم که کارشان چیست ولی در لوح محفوظ این تدبیر و وظایف آمده است و از آنجا که انسان زمینی ماده است و خدایش مجرد و عرشش مجرد است، پس بر ما روشن نیست؛ یعنی بدنیجا که می رسند ماله کشی را کنار گزاشته و الله را غیر مادی می دانند که برای جهان ماده از بالا تصمیم می گیرد و گزشته و آینده و حال را یکجا و در دم می داند! ...


دا/۸

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۱۲

این نژاد در متون عهد عتیق و دیگر آثار و و در آیین های شفاهی عتیقه، به عنوان “خدایان” توصیف شده اند. من می توانم پیروان انجیل را بشنوم که منکر آنند که کتابشان درباره ی “خدایان” سخن می گوید، اما اینگونه است که این درست است. هنگامی که واژه ی “خدا” در عهد عتیق استفاده شده است، معمولن از یک واژه ای برگردان شده که چم “خدایان” را می دهد، یعنی واژه ی الوهیم و آدونای، که دو نمونه ی آنند.


۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۱۱

ملکه فرمانده ی کل همه ی نیروهای مسلح در پادشاهی متحده و کشورهای مشترک المنافع است. ارتش بریتانیا در بخش های راهبردی بسیاری از جهان، یا مستقیم یا با ناتو یا عملیات نگاهبانی صلح ملل متحد، مستقر شده است. “مشاوران” نظامی بریتانیا در حدود ۳۰ کشور در حال کارند. ملکه هر هفته از سوی هئیت اطلاعات مشترک نسبت به همه ی عملیات های مخفی آگاهی می یابد.


گزیده ای از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۱۰

برادری بابلی و تبارهای خونی خزنده اش در سرتاسر خاور نزدیک و میانه، به ویژه در مسر و سرانجام تا به اروپا و قاره ی آمریکا، پراکنده اند. می اندیشم که تمدن مسری آغازین پس از رستاخیز بنیان برانداز ناهید (سیاره ی زهره)، با یا بدون آنوناکی خزنده، کار آریایی های مریخ بود، یعنی همان فنیقی ها.


۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۸, شنبه

گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۹

شرح و توصیف ویژگی های کودک، دقیقن همانند کودکانی است که از آمیزش اصلاح نژادی میان دیده بانان و زنان انسانی زاده شده اند، بسیار بزرگ، پوست سپید و موهایی همچون برف. نامش زال بود، یک کودک نفیلیم (Nefilim)، یک دیده بان (خزنده) و دورگه ی انسانی. و زال پسر سام بود.



ناکار آمدی ذهنیت ایرانی - ۲

تفاوت حسادت و چشم تنگی
در آمدی بر:
ناکارآمدی ذهنیت ایرانی

یکی از پستینه های اخلاقی مردم حسادتی است که به دیگران آسیب مادی و روانی وارد می آورد. حسادت نه تنها فرصت پرورش و رشد دیگری را با اخلال روبرو کرده یا از بنیاد جلوی آن را می گیرد، که هتا فرد حسود را بر این می دارد که گستاخ تر شود و بر حقوق مردم دست درازی بیشتری نماید و آنگاه است آنچه که می کند نه دیگر حسادت که چشم تنگی است. چشم تنگی نتوانستن دیدن خوبی ها، زیبایی ها و توانمندی های دیگران است.

در واقع چشم تنگی یک گام مهاک تر از حسادت است، چون در حسادت فرد به قربانی خود رشک می برد و در واقع با این کار واکنش نشان می دهد، اما با چشم تنگی، فرد مزاحم دیگر نه واکنش که در دارد کنشگری می کند؛ یعنی آغاز بدنهادی از اوست. 

دو نمونه می آورم که جان کلام روشن گردد. فرد الف دارای فلان چیز است که فرد ب ندارد و این شوند برانگیخته شدن حسادت فرد ب نسبت به فرد الف می شود. این حسادت تا زمانی که شخصی است خوب است، چون شوند نیروی محرکه و انگیزاننده ی وی برای داشتن چیزی می شود که آن را خواهان است. اما آنگاه که فرد ب پا را از حریم شخصی فراتر گزاشته و برای فرد الف ایجاد مزاحمت می کند، او یک تبهکار اخلاقی است و ملت ایران از این دید یکی از تهبکار ترین ملت های جهان بوده و هستند. 

چشم تنگی اما آن گاه است که فرد ب نه تنها چیزی کمتر از فرد الف ندارد، که هتا از او بیشتر و یا بهتر هم دارد. برای نمونه فرد ب استاد دانشگاه است اما نسبت به فرد الف که دانشجوی در حال پیشرفت در سطح پایین تری است احساس حسادت می کند؛ نام این گونه حسادت، چشم تنگی است. 

چوب لای چرخ گزاشتن و سنگ جلوی پا انداختن و کارشکنی کردن و زیر آب زدن و... تا دلتان بخواهد، فرازهایی هستند که فرهنگ سرشار از این پستینه های اخلاقی را از ابعاد گوناگون تعریف می کنند. ملتی را شاهدیم که از بن تا اوجش را فضای چیره ای از این ملغمه ی حسادت و چشم تنگی فراگرفته است، ملتی بی رحم، خود مهور، خود پرست و همیشه تلبکار و البته... همیشه حق به جانب !! 

چنین ملتی، اگر هتا بتوان آن را یک ملت خواند، تبدیل به مردمانی کوتوله می شوند که سقف همدیگر را بر سر هم آوار می کنند و در راه هم دیوار می کشند و چاله درست می کنند و همه ی دغدغه ی شان خوار و ننه ی همدیگر را گاییدن است. برآیند هازمان ایرانی در کل، یک کشور تازه به دوران رسیده و با فرهنگ لات استبدادی و پایین شهری است. 

نمونه های دیگر حسادت و چشم تنگی را هتمن سراغ دارید؛ جرات کنید و اگر مایل بودید زیر این نوشتار تجربه های خود را از این رفتارهای مردم بنویسید.

دا/۸

بچه های زادبوم

بچه های زادبوم
Children Of The Matrix
بـخـش نـخـسـت

کار ترجمه ی بچه های زادبوم اثر سترگ دیگر پژوهشگر و نویسنده ی بریتانیایی دیوید آیک در زمینه ی تئوری توتئه و فراطبیعی، هم اکنون در دسترس آویژه مندان مطالعه ی این اثر قرار دارد. کتابی که به عنوان ۱۲ اُمین کار وی چاپ و منتشر شده است و با سر و صدای فراوانی روبرو شد. اساس این کتاب بر بنیان دو پرسش است؛ یک اینکه ما که هستیم و دیگر اینکه آنها که هستند!

بهترین واژه ای که توانستم با لحاظ کردن سیماهای گوناگون معنایی و مفهومی واژه ی Matrix، همتراز آن را به پارسی دریابم، واژه ی زادبوم بود. از به کار بردن خود واژه ی ماتریکس پرهیز کردم، چون هیچ ارتباط معنایی و مفهومی ایی را در ذهن مخاطب پارسی زبان برنمی انگیزد. Matrix به چم (معنای) وطن، موطن، میهن، جای زایش و فضایی است که فرد در آن زاده شده و پرورش می یابد و رشد می کند که در انگل ایسی بدان Motherland نیز می گویند.

نخستین پرسشی که در کتاب می پرسد اینست که: "بچه های زادبوم که هستند ؟" و پاسخ می دهد: "ما هستیم".

این کتاب در نسک انگل ایسیش ۲۰ فصل دارد و مشتمل بر ۴۵۸ رویه (صفحه) است و سرانجام پس از ۱۵سال بی تفاوتی هازمان عقب مانده ی پارسی زبان و فرار از سانسور و اختناق و فیلترینگ فاشیسم سیاسی و مذهبی رژیم جمهوری اسلامی، این کتاب ارزنده با بهایی اندک در اختیار خوانندگان قرار می گیرد. مردمی که تشنه ی خواندن این موضوعات و یادگیری و به روز شدن داده های خود هستند، قدر این کار را خواهند دانست. کار من در این یک کتاب نیز با ترجمه و در دسترس همگان قرار دادنش به پایان می رسد، آنچه می ماند با شماست...

این کتاب هم اکنون پیش فروش می شود و ۳۰ اُم تیر ماه و اواخر ژولای آماده ی تحویل خواهد بود. دیوید آیک و داریوش افشار دو برگه ی فیس بوکی من هستند که می توانید به روز شدن های مربوط به ترجمه و تارنما را از آنجا پیگری کنید. همچنین می توانید در فیس بوک به گروه دیوید آیک به پارسی بپیوندید.

دا/۸

گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۸

یک تماس از وابستگانی که در موقعیت بالایی در واتیکان کار می کنند به من گفت که چگونه در خلال شاهنشاهی پاپ جان پال دوم، به منظور راهنمایی به او یک گشت در مکانی داده شده بود که مخش سوت کشید. به او حمام طلای خالص پاپ را نشان دادند که با همه ی نمادهای ستاره شناسی آذین داده شده بود و او درون سردابی را دید که در خلا قفل شده بود و شامل هزاران کتاب رمزآلود و سری بود که دزدیده شده بودند و در خلال صدها سال دیکتاتوری مذهبی احتکار گشته اند تا از چرخه ی همگانی به دور بمانند.


۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۷, جمعه

گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۷

فراماسون ها، همان شوالیه های معبد و خانقاه سهیون هستند با نامی دیگر و انجمن ایسا یا یسوعیون بر اساس همین ساختار به عنوان شوالیه های معبد و با همان هدف مشخص استوار گشته است. یسوعیون و شوالیه های مالت، انجمن های مخفی محرمانه ای هستند که دانش پنهان را احتکار کرده و از آن بهره می برند، در حالی که به ظاهر مدعیند که کاتولیک رومی و مسیحی هستند.


ناکارآمدی ذهنیت ایرانی - ۱

چرا کار ما پیش نمی رود ؟
در آمدی بر:
ناکارآمدی ذهنیت ایرانی

اینکه سخنم چالش برانگیز می نماید، خوب است، چون نشان از داشتن دغدغه یا دست کم بر آوردن تعجب ذهن مخاطب دارد. آری ذهنیت ایرانی فلج، سردرگم و ناکارآمد است و از اینرو در سامانه ی فرهنگی خود عقیم است. اینها ادعاهایی است که می خواهم درباره ی شان توضیح دهم و در زنجیره نوشتارهایی با برچسب ذهنیت ایرانی بدانها خواهم پرداخت.

همه ی کسانی که با نوشته هایم آشنایی دارند می دانند که من تلاشی پیگیر بر شیوه ای از نوشتار دارم که از سیماهایی (جنبه هایی) با جریان رسمی و پذیرفته شده ی کنونی از نوشتار، بسیار متفاوت است. برای نمونه در حالی که ترجمه ی "بزرگ ترین راز" را در یک انجمن ایرانی می شناساندم، نخستین واکنش نخستین فردی که دیدگاه خود را نوشته بود، این بود:

بزرگوار فکر نمی کنید به عنوان مترجم حداقل املای صحیح لغات رو باید رعایت کرد؟ تا جایی که من اطلاع دارم توطئه صحیح است ! اینجوری خواننده تو اولین برخورد دلسرد خواهد شد.

و من در این باره اندیشیدم چرا برای این فرد اصل ترجمه و موضوع کتاب یا چرایی رویکرد من برای ترجمه ی آن و موضوعاتی از این دست، مهم نبوده و نخستین چیزی که ذهنش را مشغول کرده است، ایراد به شیوه ی نوشتار من بوده که آن را هم غلط املایی ارزیابی می کند. مگر مهم است که در بریتانیایی Centre و در آمریکایی Center می نویسند ؟ برای چه باید آن اندازه مهم باشد که در اولویت اندیشیدن قرار گیرد ؟

آیا این چه ذهنیتی است که منجر به چنین واکنشی می شود ؟ همانگونه که من می بینم، این ذهنیتی عقیم و کور است که با دادوری علیه آن چیزی که آن را درست نمی داند، جلوی هر سخن مربوط به موضوعی را در آینده می گیرد. من این رویه را فرایند سلب ماهیت از علت بیان موضوع می خوانم. 

دیدگاه خود را بنویسید.

دا/۸

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۶

در بابل باستان، تموز پسر ملکه سمیرامیس، گفته شده است که با بره ای در پایین پایش به چلیپا کشیده شده و درون غاری مدفون گشته است. هنگامی که سه روز پس از آن، صخره ی پوشاننده ی دهانه ی غار به کناری زده شد، تن تموز ناپدید شده بود. من پیشتر این داستان را قطعن جای دیگری شنیده ام !!


گزیده های از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۵

برنامه ای اصلاح نژادی، تنها چند هزار سال پیش میان خزندگان آنوناکی و تبارهای خونی سپید پوست مریخی که تا بدان زمان با خزندگان بر روی بهرام (مریخ) آمیزش کرده بوده اند، درون مایه ی ژنتیکی به شدت خزنده ای را به دست داده است.




۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

بزرگ ترین راز



کتابی که جهانتان را زیر و رو می کند
بـخـش دوم

کتاب بزرگ ترین راز، شاهکار پژوهشی سترگی است که به موضوعات مختلفی در زمینه ی تئوری توتئه می پردازد. این کتاب به سال ۱۹۹۹ برای نخستین بار انتشار یافت و مشتمل بر ۲۲ فصل است . این کتاب در عرضه ی جهانی بسیار کامیاب بوده و هر چند دیوید آیک نخستین کسی نیست که وارد این زمینه شده است، اما یکی از پیشگامان اصلی این دست پژوهش های مربوط به تئوری توتئه و فراطبیعی است که آنچه در کتاب هایش بازگو می کند سرفن نه حدس و گمان یا همان تئوری توتئه، که همراه خود بار تفکر برانگیز پرسش هایی از چرایی و چگونگی موضوعات مطرح شده را به همراه دارد. نوشتارها بسیار مستند و دارای بازبرد (Refrences) هستند و از سخنان شاهدان عینی فراتر می رود.

تلاش وی اینست که به بیداری همگانی انسانیت کمک کند و بر این باور است که کار انسانیت به واپسین دقایق عمر خود رسیده است و پس از گزشت چند دهه ی دیگر که خودش آن را ۲۰۸۰ می داند، انسانیت در بردگی رسمی و آشکار به سر خواهد برد و فاشیسم جهانی و کیهانی بر تمامیت زمین چیره خواهد شد، مگر آنکه انسانیت همین امروز متوجه رخوت و بی تفاوتی و ژرفای فاجعه ی موجود کنونی گردد و برای جبران آسیب ها و همچنین رستاخیز علیه مهور ضد انسانی، به پا خیزد و به خرد و عشق مجهز گردد.

در کتاب بزرگ ترین راز وی چندین بار بازبردهایی به ایران و استوره های ایرانی و نژاد آریایی می دهد و تفرق انسانیت را علت اصلی چیرگی دشمنان بر ایشان می داند. او از داستان های مشترک میان اقوام و ملل گوناگون سخن می گوید و بر این نکته که همه چیز دروغ است یا دست کم بخشی از آن دروغ است و حقیقت مسخ شده ای به ما تحویل داده اند، اساس اصول باستان شناسی مبنی بر بسیاری از دیدگاه های امروزی را رد می کند و بر این باور است که دیرینگی انسانیت بر زمین، بسیار بسیار و صدها هزاران سال بیشتر از آن چیزی است که باستان شناسی رسمی آن را به مردم می شناساند. ادعای او در این بخش با دیدگاه های اریک فون دنیکن همخوانی بسیار و هم پوشانی تقریبن کاملی دارد.

دا/۸

گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۴

به روشی دیگر، آنها را در تاریکی نگه دار و مشتی چرند تحویلشان بده. این ساختار سنتی انجمن مخفی است که در آن، بالا ترین سطوح می دانند که این رویه به کدام سمت و سو می رود. به بقیه ی تنها افسانه گویی می شود. در نیمه ی سده ی ۷ اُم، جنگی سی ساله میان باورمندان پروتستان و کاتولیک، اروپا را تبدیل به پاتیلی از مرگ و ضرب و جرح کرده بود. در وهله ای، این ترس بود که جنبش پروتستان راه را باز کند و نقش روم بازسازی شود.



گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۳

اینها برخی کسان و باورها بودند که قالب اندیشه ی مردی بود که ادعا می کرد یک اتریشی جوان به نام شیکلگروبر (Schiklgruber) است، اما سپس به مراتب بهتر به عنوان آدولف هیتلر شناخته شد را شکل دهد.


۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۴, سه‌شنبه

گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۲


در ۱۹۹۸، گود برداری هایی در خانه ی پیشین فرانکلین در خیابان ترسو و پست (Craven Street) شماره ی ۳۶ در نزدیکی میدان ترافالگار (Trafalgar) در لندن انجام شد، که منجر به یافت باقی مانده هایی از ده جسد شد که شش تای آنان کودک بودند و تاریخ آنان به زمانی برمی گردد که بنیامین فرانکلین در آنجا زندگی می کرده است.


۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

گزیده هایی از سخنان دیوید آیک در "بزرگ ترین راز" - ۱


شخصن فکر می کنم که نژاد انسان به دست منابع بسیاری تخم آوری شده است و نه تنها آنوناکی. لوحه های سومری و سپس داستان های اکدی، نام و زنجیره مراتب آنوناکی را به دست می دهند.

لوحه ها توصیف می کنند که چگونه به انسان ها که هیچ گاه شمار فراوانی نداشتند، توانمندی زادن از سوی اِنکی داده شد و این شوند انفجاری در جمعیت انسانی گشت که تهدیدی شد برای به باتلاق فرو بردن نژاد آنوناکی.

بزرگ ترین راز

کتابی که جهانتان را زیر و رو می کند
بـخـش  نـخـسـت

برای نخستین بار پس از ۱۷ سال، کتاب ارجمند و پر بینش "بزرگ ترین راز" اثر شکوهمند دیوید آیک نویسنده و پژوهشگر بریتانیایی را ترجمه کرده و در اختیار آویژه مندان حوزه ی "تتوری توتئه" قرار می دهم. کتابی که هر چه از آن شنیده باشید صدها بار کمتر از دانستن انبوه اطلاعات درج شده در آن است. 

دیوید آیک تاکنون شانزده اثر پژوهشی از خود منتشر کرده است که روایت های مستند افراد و مدارک علمی پشتیبانی کننده ی ادعاهای مطرح شده را در آثار خود آورده است. گفتگو با افرادی که خود شاهد ماجراها بوده اند یا در آنها دست داشته اند. کتابی که نه تنها تئوری توتئه نیست، بلکه حقیقت توتئه است. در این کتاب پیوند آشکار میان تبارهای خونی جهان که عموم مردم آنها را سرفن به یک نام یعنی فراماسونری می شناسند، به گونه ای مستند به دست داده شده و نسب خانواده های شاهنشاهی جهان با یکدیگر و با گزشته های بسیار دور را مورد واکاوی و تحلیل قرار می دهد. کتابی که به شما می گوید چرا ملکه ی انگل ستان، مادر ژرژ بوش است !!


این کتاب دسیسه های جهانی دین فروشان یهودی، اسلامی و مسیحی و پیوند سازمان یافته و باستانیشان با قدرت های جهانی یعنی شاهانی که به ظاهر تنها شاهنشاهی می کنند و نه حکومت را برملا می کند. 

دیوید آیک تاکنون برنامه های بسیاری را روی صحنه اجرا کرده است و یکی از پر کار ترین پژوهشگران این عرصه به حساب می آید. افزون بر اینها، گفتگوهای تلوزیونی بی شماری با کانال های مردم نهاد انجام داده و می دهد. به گفته ی او کانون همه ی توتئه ها علیه انسانیت، همانا شهر لندن است. مرکز فتنه ی جهانی که چون هشت پایی همه ی ابزارهای مالی، سیاسی، ارتشی، اطلاعاتی و جاسوسی، رسانه ای، بانک داری، آموزشی و صنعت سرگرمی جهان را در اختیار خود دارد. شهری که به مقیاس جهانیش بسیار کوچک است و از به اصطلاح برکت وجود نژادهایی غیر انسانی و اشغالگر، آفتاب بر پرچم بریتانیای جهانخوار هرگز غروب نمی کند.

در این کتاب با سرگزشت کسانی روبرو می شویم که مغز شویی های سازمان یافته شده اند و دچار مهار ذهنی گشته اند. افرادی چند شخصیتی که نمی دانند شخصیت دیگرشان اهریمن است !! با آیین های اهریمن پرستی ایی روبرو می شویم که درست بیخ گوشمان روی می دهند، آن هم از سوی کسانی که یک عمر باورشان کرده ایم !! افراد سرشناس سیاسی، علمی، رسانه ای، دینی و...

دا/۸

۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه

سخن شما

دیدگاه شما هر چه که باشد مهم است. در مورد کیفیت و کمیت گرفته تا درونمایه ها و هتا بهای اختصاس داده شده. از اینرو خواهشمندم چنانچه دیدگاهی دارید، برایم زیر همین جستار بنویسید.

همچنین اگر به چیزی می اندیشید که فکر می کنید ارزش دیدگاه سنجی دارد، مطرح کنید تا برای آن از مخاطبان روند دیدگاه سنجی گزینه دار بگزارم.