۱۳۹۵ مرداد ۱۰, یکشنبه

هفت اصل عشق


۱. از خودگزشتگی: از خودگزشتگی تنها زمانی حاصل می شود که عاشق، تنها به دنبال دادن است بدون انتظار برگشت.

۲. زهد: این زمانی است که فرد پارسا بدون پس و پیش رفتن، حواسش را بر هدف و آرمانی متمرکز می کند که عشقش معطوف بدان است.

۳. فروتنی: فروتنی زمانی حضور دارد که فرد درمی یابد عشقی که به وی اهدا شده، هدیه ای بی واسطه از سوی خداوند است.

۴. فداکاری: زمانی رخ می دهد که فرد عاشق در هر زمانی، نیازها و خواسته های معشوقش را بالاتر از نیازهای خودش قرار میدهد.

۵. قابلیت اعتماد: زمانی که فرد تک تک لحظات را حقیقتن با بیشینه ی صداقت و انگیزش (نیت) پاک زندگی می کند و سهیم می شود، شایستگی به دست می آید.

۶. صداقت: فرد برای رویارویی با ضعف هایش به صداقت نیاز دارد، تا تصویری خلاف آنچه هستید را به افرادی که دوستشان دارید نشان ندهید.

۷. ارج (احترام): ارجی که با عشق حقیقی جور باشد از درک این نکته حاصل می شود که تک تک موجودات زنده، ذات جاودانی بقای یکسانی دارند.

استاد در اینجا مکث کرد، متوجه شدم داشت به حضار فرصتی می داد تا پرسش هایشان را بپرسند. بدون شرمندگی از استفاده از این فرصت پرسیدم: "استاد، هدف و آرمانی که از آن سخن گفتید که عشق باید معطوف بدان باشد، چیست ؟"

نگهبان با سر تکان دادن از این پرسش سپاسگزاری کرد و پاسخ داد: "هدف بالاتری برای عشق تو وجود دارد، فراتر از تعاملات انسانی و فردی با عزیزانت. عشق تو به عنوان ابزاری برای عشق جاودانی و همگانی خدمت می کند که در پی آن است که دل افراد بسیاری که آماده ی پذیرش آن هستند را لمس کند".

خیلی زود پس از آن، تجربه پایان یافت و به تنم بازگشتم تا آنچه شنیده بودم را یادداشت کنم. پیروی همیشگی از هفت اصل عشق، مشکل خواهد بود. اما هیچکس به من وعده نداده که راه معنوی، آسان و ساده باشد.

برون فکنی روح زمانی که در راهنمایی یک استاد معنوی انجام گیرد، می تواند منجر به هوشیاری بیشتر از خود جاودانیمان و خداوند گردد. این هوشیاری بالاتر به موازاتی که تلاش می کنیم در زندگی روزمره ی مان عشق خدایی را نسبت به تمامی آفریده های خداوند به کردار درآوریم، به ما درک، ژرف نگری، بردباری و تحمل می بخشند.


۱۳۹۵ مرداد ۹, شنبه

آهیمسا یا اصل بی آزاری

اصل اصطلاح انگل ایسی "Non-violence" که در زبان ما به "عدم خشونت" یا "بی آزاری" می شود، واژه ی سانسکریت "آهیمسا" یا آهیمسَه است که در متن‌های بودایی و هندو به کار رفته است. این واژه از پیشوندِ نفیِ "آ" و واژه ی "هیمسا" به چم "میل به آزار رسانی" یا "زور آوری به موجودی جاندار" درست شده است. پس آهیمسا را باید "بی میلی به آزار" یا "بی آزاری" تعریف کرد. معنای دینی و تقریبن رایج این اصطلاح در هندوستان، ارج گزاشتن و رعایت زندگی هر جانداری در پندار و گفتار و رفتار است. اگر می‌ خواستیم این واژه را دقیقن و لفظ به لفظ به فرانسوی ترجمه کنیم، باید از Innocence (بی گناهی) استفاده می‌ کردیم، زیرا در اصلِ لاتینِ این واژه نیز پیشوندِ In واژه ی Nnocenc را که "آزار" و هتا "مرگِ زورکی" معنی می‌ دهد، نفی می‌ کند.



به عبارت ساده تر، کسی که به آهیمسا روی می‌ آورد باید طوری زندگی کند که مانند یک "معصوم" راستین به هیچ جانداری آسیب نرساند و در این معنا به راستی "بی گناه" باشد. اما زبان پدیده ای زنده است، یعنی واژه‌ ها معنای اصلیشان را همیشه نگاه نمی‌ دارند. امروزه در کشورهای فرانسه زبان اصطلاح Innocence به صفتی مشکوک تبدیل شده و به آدمی‌ کم و بیش ساده لوح و دست و پا چلفتی نسبت داده می‌شود که اگر زندگی را زیادی سخت می‌ گیرد و دست به هیچ کار بدی نمی‌ زند، دلیل نه "فضیلت" که "بی خبری" است. این دگرش معنا ناشی از پیروزی فرهنگ زور است که موفق شده به آدم‌ ها بقبولاند که کارهای بد و گناه‌ هایی هست که آدم باید مرتکب شود، زیرا آدم باید "احمق" باشد تا خیال کند که می‌ تواند واقعن مانند معصومان زندگی کند !!

این دگرش معنای واژه و مسخ شدنش خیلی "با معنی" است:
معصوم بودن، کارِ بدی نکردن، زورنگرفتن، برابر است با همرنگ جماعت نبودن و نشانه ی "ناتوانی" و "بی شهامتی" و بنابراین ناپسند !! به گمان من، واروونه ی آن هر قدر انسانی بتواند کمتر به دیگران آزار برساند، هر قدر "نزورکارتر" باشد، نیرومندتر و تواناتر و با شهامت تر است.

آهیمسا نخستین اندرز از پنج آموزه ی بوداست و در آیین او "جانداران را نکشتن" معنی می‌ دهد. در متنی دیگر، بودا در توصیف "هشت راه" به انسان نشان می‌ دهد که چگونه از بدخواهی رها شود و به فرزانگی برسد. یکی از این راه‌ها "انگیزه درست" است که شامل "بی آزاری" یا "انگیزه ی آزار نرسانی" می‌شود. همین "نیت یا انگیزه ی بد نداشتن" را بودا در رابطه با "گفتار درست" و "رفتار درست" نیز تکرار می‌ کند.

در باور پاتنجلی یکی از ویراستاران فلسفه ی یوگا، آهیمسا یا بی آزاری نخستین الزام اخلاقی برای کسی است که می‌خواهد به کمال نایل شود. به عبارت دیگر، "مهار کردن زور" نخستین مشقی است که رهرو طریقت یوگا باید انجام دهد. طریقت پاتنجلی را می‌توان در "یوگا سوترا" بازیافت که متن کوتاهی است در چار فصل و یکی از کهن ترین حکمت‌ های بشری را دربردارد. وی "قواعد زندگی با دیگران" را چنین می‌داند:
بی آزاری، راستی، سودنجویی (بی غرضی)، میانه روی، نداری (خودداری از هر گونه تملک). این قواعد جهان شمولند، زیرا "به شیوه و چگونگی زندگی، محل، عصر و اوضاع ویژه ای وابسته نیستند". انسانی که این قواعد را رعایت نکند، رفتارش دچار اختلال می‌ شود، نتیجه ی ناشکیبایی، خشم و ندانم کاری است. اگر انسان بتواند در باطن خود حال آهیمسا برقرار کند، خواهد توانست در روابطش با دیگران نیز آهیمسای آنان را خنثا کند. به عبارت ساده تر، آنکه در اندرون خود به آرامش رسیده باشد، می‌تواند مانع از بروز جنگجویی دیگران شود؛ کسی که در بی آزاری به سر بَرَد، پیراموش از دشمنی پاک خواهد شد. مانند حکایت بودا که فیل به او یورش برد و در برابر آرامش بودا، سر خم کرد.

واژه ی آهیمسا و هم ترازهایش در زبان‌ های دیگر دارای شکلی "منفی" هستند، یعنی با "نه" آغاز می‌شوند، اما نباید فراموش کرد که معنایشان "مثبت" است، زیرا منظور خلاصی از آویژه (علاقه) به کاربرد زور است. در واقع، این کاربرد زور است که منفی است و بنابراین نفی آن به مثبت می‌ انجامد. آهیمسا همانقدر مثبت است که واژه ی "اَرُگیَه" (Arogya) (نابیماری) که در زبان هندی برای رساندن مفهوم "سلامتی" به کار برده می‌شود.



پس زور در تحلیل نهایی ناشی از اندیشه ی نادرست است. مظهر اندیشه ی درست، ترازویی است که "میزان" یا "عدل" آن برقرار باشد. دادوری درست آن است که داد را برقرار کند. اساس داد را نیز اندیشه ی درست تشکیل می‌ دهد. تنها اندیشه ایی که درست باشد می‌تواند زور را که موجب بی دادگری است به محاکمه بکشد و مشروعیت و حق فعالیت در هازمان را از آن سلب کند. تنها یک اندیشه ی درست می‌ تواند چرایی و چگونگی روابطی مبتنی بر بی آزاری را تعیین کند. اندیشه ی درست هم جز پژوهش و کوشش در راه برقراری تعادل و دادگری نیست. نبود تعادل در یک دادوری، ناشی از وجود نادرستی در اندیشه است. دادوری نامتعادل موجب کردار نامتعادل می‌ شود و به کاربرد زور می‌ انجامد. زور ذاتن بی دادگرانه است و از همه لحاظ، چه اخلاقی و چه "مادی و جسمانی" تعادل را به هم می‌ زند. هدف از رهنمودهای "جنبش نازورکاران"، رسیدن به تعادل از خلال حل نازورناک کشمش میان نیروهای مختلف است.

۱۳۹۵ مرداد ۷, پنجشنبه

رمز نگاری یا شیوه ی نگارش رمزی در اوستا

الفبای جادویی



۱. پیش گفتار:
در تاریخ و نوشته های کهن ما همواره از در دست بودن اوستا به گونه ی کتاب یا نسکی که در جایی با الفبایی کهن و ناشناخته نوشته شده است برمی خوریم . چه خوب است که بدانیم خود نام یا وازه ی “اوستا” به زبان امروزی و از دیدگاه دسته ای از پزوهشگران زبان های باستانی، برابر با “فراتر از هر گونه دانش” یا “واکاوی نشدنی”(= آ + ویستا ک = نا گشودنی =…) می باشد که یادآور رازی سر به مهر است که هرگز نتوان یا نشاید آن را گشود، می باشد و همه ی زندها(= تفاسیر) و پازندها(= تاویل ها) یی که بر آن تا کنون نوشته شده تنها تلاشی بوده برای انجام این کار ناشدنی !! و شاید ما امروزه بتوانیم این کار را انجام دهیم زیرا پژوهش های یکی یا دو تن از اوستاشناسان و دانشمندان زبان های باستانی که در دنباله از آنها سخن خواهیم گفت، نشان می دهد که این کتاب رازآمیز در آغاز و روزگار خود زرتشت که بسیار بسیار کهن بوده و هنوز بسیاری از الفباها و خط های نگارشی کهن (چون سانسکریت و میخی و لاتین و پهلوی و دین دبیری و...) پدید نیامده بودند، به زبان نگارشی و الفبایی نوشته شده بود که بسیار همانند زبان های رایانه ای و یا همان زبان اسمبلی و نشانگان دیجیتالی امروزی (= بیت و بایت) بود و این کتاب (اوستا) که گاتاها خوانده می شد و سروده ی خود زرتشت بود، به شیوه ی نگارشی رایانه های امروزی یا به زبان ساده تر به یک زبان برنامه نویسی کهن دیجیتالی نوشته شده بود و نامی هم که برای آن پس از زرتشت گزیده شده بود، به راستی شایان آن بود چون هنوز در آن روزگار رایانه ای برای رمزگشایی آن ساخته نشده بود و یا اگر ابزاری همانند آن هم ساخته شده بود در دسترس همگان نبود .


۲. فرزانه ی رازگشا و نخستین تلاش ها:
ادموند بردوزیکلی یا بردو سیکلی یا بردو سکلی مارچ ۱۹۰۵ – ۱۹۷۹ زبان ‌شناس، فیلسوف، روان‌شناس و طبیعی ‌دان مجار بود. وی استاد دانشگاه کالیفرنیا بود و یکی از این فرزانگان می باشد که در این زمینه پژوهش های فراوانی را انجام داده است و نخستین گام ها را در این زمینه برای برگشودن این راز باستانی برداشته است . گرچه زندگی او چند دهه مانده به روزگار شکوفایی رایانه ها و برنامه های دیجیتالی به پایان رسید، اما این دیدگاه ژرف او برنامه ی پژوهشی گسترده ای را در این زمینه کلید زد که شاید خود او نیز به گستردگی دامنه ی دیدگاه بسیار باریک بینانه اش باور نداشت .

بردوزیکلی با بهره گیری از فلسفه ی آیین زرتشت که “اشا” نامیده می شود و بنیاد آن بر کشاکش و برهمکنش دو نیرو یا مینو(= گوهر) همزاد افزاینده (= سپنتامینیو) و کاهنده (= انگره مینیو) می باشد که هر دوی این مینوان آفریده ی اهورامزدایند و جهان هستی فراورده ی فرایندهای میان این دو مینو است. در فیزیک نوین امروزی این دیدگاه جفت بودن همه ی نیروها و ذرات “نظریه ی جفت” (Pair Theory) نیز دیده می شود و درستی آن نشان داده شده است؛ برای آگاهی بیشتر بنگرید به: “فیزیک نوین و فلسفه ی ایران باستان نوشته پروفسور حسابی” (وی این دیدگاه را پیشنهاد کرد که زرتشت برای نگارش گاتاها خطی یا الفبایی بسیار رمزگونه را پدید آورد که از دو گروه نماد یا نشانگان شانزده تایی برنهاده شده اند و در رنگ و نهادگی با هم در تضاد هستند (مانند دو مینوی ازلی) و میدان کارزار و کشاکش (برهمکنش) آنها را با تخته ای برساخت که سی و دو خانه ی تهی (تهیگی کیهان = خلع فضا؟) سیاه و سپید داشت که رزمگاه کیهانی این دو گروه بود که نمادهای زمینی فریشتگاه سپنتایی (= مهره های سپید) و دیوهای تاریکی (مهره های تیره و سیاه) بودند و این زبان که شیوه ی به کارگیری آن برای نگارش اوستا به روشنی در کتاب “انگاره ی جهانی زرتشت” (که استاد بردوزیکلی آن را در ۶ جلد نوشته و به چاپ رسانیده است) جلد ۳ رویه ۵۲ آمده پایه و شالوده ی بازی های پیچیده ی شترنج و نرد را بنیاد نهاده است.




۳. ترازوی سنجش:
چنانکه گفتیم و از راه دانش آماریگ (= ریاضی) پیشرفته ی امروزی نیز نشان خواهیم داد، این شیوه ی نگارشی یا رمزنگاری کهن گاتایی در سنجش با دانش برنامه نویسی دیجیتالی امروزی بسیار برهمانندی (= این همانی = شباهت) دارد و در یک سخن می توان گفت که بسیار شگفت انگیز و باورنکردنی می نماید. آوردگاه یا تخته ی شترنجی این سامانه ی کهن را می توان با یک سامانه ی دیجیتالی ۶۴ بیتی همانند دانست که از یگان های دیجیتالی یا خانه های سیاه (=برابر با نماد 0 = Zero صفر دیجیتال) و خانه های سپید (= برابر با نماد One=1 یک دیجیتال) پدید آمده و بر روی این خانه های سیاه و سپید دو گروه مهره ی سیاه و سپید در دو ستون هشت تایی (۸ بیتی) نهاده می شوند و در میدانی به پهنای ۳۲ خانه ی سیاه و سپید (۳۲ بیت) نهاده می شوند و در میدانی به پهنای ۳۲خانه ی سیاه و سپید (۳۲ بیت) با هم کارزار می کنند و شگفتا که این برنامه ی کهن رمزنگاری چنان سامان یافته که در الگوهای همانندسازی شده ی رایانه ای امروزی نیز کارایی داشته و برای نمونه در این برنامه ی بازی مانند (Computing Chess Game Enigne) که یک موتور بازی پیشرفته می باشد که بر روی ابررایانه ای پیاده شده و از دستور های کهن بازی شترنج پیروی می کند، هیچ گونه بن بست و چیزهایی از این دست دیده نشده و این ابررایانه بر بسیاری از شترنج بازان بزرگ جهانی و استادان این بازی پیروز شده است !! و نیز چنان که گفتیم استاد بردوزیکلی به خوبی در کتابی که از آن در بالا یاد شد و نیز در نوشته ای پیوستی “هنر اشا” (The Art Of Asha) آمده نشان داده که زرتشت چه هنرمندانه از درآمیختن این الفبای نماد پردازانه در کالبد دستور زبان نگارشی ویژه ای که خود آن را پدید آورده بود می توانسته گروه بی شمار ی از آواها و واژگان نوشتاری را پدید آورد .


۴. گواهی های دیگر بر درستی این دیدگاه:
دانشمند بزرگ روسی ژرژ گاموف در کتاب پرآوازه ی خود با عنوان “یک دو سه بی نهایت” که شادروان دکتر بیرشک آن را به پارسی برگردانیده است (رویه ی ۸ کتاب) در قالب داستانی به نام “شرهام شاه” به گونه ای نمادین از این کارکرد شگرف شترنج یاد می کند. گاموف در این داستان با دستور آماریگ (= فرمول ریاضی) ویژه ای و با بهره گیری از یک دانه ی گندم در پر کردن و چینش خانه های تهی تخته ی شترنج به جای مهره های شترنج در یک نمودار فراروش هندازشی(= تصاعد هندسی) زیر :



63* 62 * 4 * 3 * *2 (*این شمار گان توانهای شمارگان زیرین خود هستند)



2 + 2 +……………..+ 2 + 2 +2 + 2 + 1



که از تصاعد بالا فرمول زیر بدست می آید :



64 * 64*



1 - 2 = ( 1 - 2 ) / ( 1 - 2 )



و با این تصاعد هندسی شمارگان گیج کننده ی 18446744073709551615 به دست خواهد آمد که بیست شماره دارد و تازه این شمارگان با یک نماد یگانی تکین ماتریسی که همان یک دانه ی گندم است در داستان شرهام شاه به دست آمده و ما اگر این نمادهای ماتریسی را به دو گروه ۱۶ تایی سیاه و سپید مهره های شترنج افزایش دهیم، ببینید که چه شمارگانی به دست خواهد آمد !!


استاد بردوزیکلی بر این باور می باشد که همه ی این سی و دو مهره ی سیاه و سپید این بازی اندیشه ساز و خردپرور، نمادهایی کیهانیند و این شترنج تنها یک بازی و سرگرمی نیست که نموداری است کیهانی برای شناخت گیتی و گیهان و بنیاد هستی و ساختار جهان و نیروهای سازنده ی آن و سرانجام آرمان بزرگ زرتشت از این شاهکار و برنامه که ساختن الفبایی نگارشی بوده که گاتاها را بدان نوشته و خطی را پدید آورد که بتواند گنجایش دانش ژرف زرتشت را داشته باشد و پشتوانه ی خوبی برای ماندگاری و جاودانه ماندن سرود های زرتشت یا همان اوستا ی گاتایی باشد، بی هیچ دگرگونی و دگردیسی ایی و امروزه نیز این به درستی نشان داده شده که بهترین زبان نگارشی برای ماندگاری هر گزاره ای و دگرگونه نشدن آن زبان دانش آماریگ (= ریاضی) می باشد.


۵. گواهی های تاریخی و باستانی:
بهتر است در این بخش برای نشان دادن درستی دیدگاه استاد بردوزیکلی یاد کنیم از فرزانه ی بزرگ ایرانی ابوریحان بیرونی که شاید در میان این دسته گواهی ها درست ترین و بهترین آنها را به دست داده است، چندان که درستی آرای او در این زمینه و نزدیکی دیدگاه او به ما بسیار شگفت انگیز است: او در کتاب “آثارالباقیه”ی خو در این باره چنین می نویسد :


“زرتشت کتابی آورد که آن را اوستا نامند و نام این کتاب با نام همه ی کتاب های جهان ناهمانند است و از ریشه و واژگانی دیگر است و برای خود نام و واژه ای بی همتا و بی مانند و نژاده است !! و شمار آواهای نگارشی و زبان نوشتاری آن از شمار همه ی زبان های زمین فراوان تر و بیشتر است !! و دستاویز آن که پیامبری چون زرتشت به چنین زبان کتاب خود را آورده و نوشته است این است که دانش آن تنها به یک نژاد و مردم و زبانی تنها ویژه (منحصر) نشود و به همگان پیوند (ارتبط) یابد ….”


تبری در تاریخ خود درباره ی این کتاب نوشته است:

“آن را بر ۱۲۰۰۰ پوست گاو نبشته آمده بود چنانکه بر پوست ها کنده شده بود و به زر گرفته بودند که دستور گشتاسپ شاه چنین بود و در دژی در استخر نگهداری می شد و هیربدان را بر آن گماشته بود و آموختنش بر همه روا نبود...”


مسکویه رازی در “تجارب الامم” خود نیز همین سخن تبری را آورده است. مسعودی تاریخ نویس عرب در دو کتاب خود به نام های “مروج الذهب” و “التنبیه والاشراف” از زرتشت و آموزه های او و چگونگی اوستا و خط شگفت و شگرف آن و دیگر خط های نگارشی ایران باستان یاد کرده است. مسعودی در این دو کتاب روی هم رفته درباره ی اوستا و نگارش آن آورده :


“و... کتاب پر آوازه ی (اوستا) را همو (زرتشت) آورده است که به نزد مردم با نام زمزمه (این همان برگردان عربی واژه ی مانترای (Manthra) اوستایی است زیرا اوستا را موبدان با زیر لب و آهسته می خواندند) شناخته می شود و به نزد زرتشتیان نام آن بستاه (= ویستاه ؟) است. به باور آنها زرتشت شاهکارهایی کرده و از رویدادهای بزرگ و کوچک جهان پیشگویی نموده و …. این کتاب بر بنیاد ۶۰ آوای نگارشی نوشته شده (شاید یادمانی باشد از ۶۴ خانه ی شترنج ؟) و در هیچ یک از زبان های جهان بیشتر از این شمارگان الفبا نداریم (= چنانکه بردوزیکلی نیز گفته و نشان دادیم که از آمیزش نمادهای شترنجی بی شمار آوا به دست می آید) و داستان آن دراز است که در کتاب های “اخبارالزمان” و کتاب “الاوسط” آنها را آورده ایم . زرادشت این کتاب را به زبانی آورد که (مردم و دانشمندان) از آوردن کتابی همانند آن ناتوان بودند و ژرفای آن را درنمی یافتند....
(مروج الذهب)



در جای دیگر درباره ی زبان رمزی ویژه اوستا آورده است:

ابستا (= اوستا) ۲۱ سوره (به پارسی نسکه) داشت و هر سوره ۲۰۰ برگ بود و شمار آواهای آن ۶۰ بود و هر نشانه ی الفبایی آوایی جداگانه داشت و دسته ای از آن آواها پیوسته و پی در پی هم می آمد و دسته ی دیگر گسسته بود زیرا که ویژه ی زبان اوستا (گاتایی) نبود. این خط را زراتشت پدید آورده بود و زرتشتیان آن را “دین دبیره” می نامند... و اکنون (روزگار مسعودی مورخ عرب) هیچ کس این زبان را نمی داند !!... زرادشت خطی دیگر پدید آورد که ان را “گشن دبیره” (Goshan Dabireh) نامند و برابر با زبان همگانی است و زبان مردمان دیگر و آوای جانوران و پرندگان و دد و دام را به آن نویسند !!(شاید چیزی همانند زبان نوشتاری ویژه ی نت های آهنگ سازی امروزی بوده) و شماره ی الفبای آن ۱۶۰ تا بود و هر یک آوایی ویژه داشت و ...


نویسنده: زری جمشیدی
ویرایش: داریوش افشار

۱۳۹۵ مرداد ۳, یکشنبه

عوامل مصنوعی و عمدی ایجاد سرطان

گفتند: آفتاب سرطان زاست.
حقیقت: قرار گرفتن در معرض خورشید باعث ایجاد ویتامین د می شود که عنصری ضد سرطان است.

گفتند: پماد ضد آفتاب در برابر سرطان از شما محافظت می کند.
حقیقت: پمادهای ضد آفتاب حاوی موادی شیمیایی هستند که باعث ایجاد سرطان پوست می شوند.

گفتند: مواد خوراکی و نوشیدنی رژیمی سلامت هستند.
حقیقت: مواد خوراکی و نوشیدنی رژیمی حاوی آسپارتام هستند که شوند ایجاد سرطان مغز می شود.

گفتند: تروریسم یک تهدید بزرگ است.
واقعیت: القاعده را سیا به وجود آورد تا با شوروی در افغانستان بجنگد و این دولت آمریکاست که تهدید اصلی است.

گفتند: مایه کوبه ها (واکسن ها) از شما محافظت می کنند.
حقیقت: بیشتر مایه کوبه ها حاوی جیوه هستند و جیوه هرگز از بدن دفع نمی شود و کشنده است.

گفتند: عنصر فلوراید که در همه ی خمیر دندان هاست از دندان های شما مراقبت خواهد کرد.
حقیقت: فلوریاد یک سم است و باعث سرطان می شود، مانند عنصر ارسنیک و شوند ایجاد فلوروسیس می گردد.


۱۳۹۵ مرداد ۱, جمعه

پگی کین: من می دانم !!

ویدیوهای بسیاری از گفتگو با پگی کین (Peggy Kane) در اینترنت موجود است که وی در آنها به تفصیل در مورد تجربیات خود در زمینه ی ضبط صدای ارواح و یا صداهایی از ابعاد دیگر و استفاده از سخن دو نفره ی وارونه برای شنیدن حقیقت صحبت کرده است. پگی کین مدعی است افرادی که از راه AVP با آنها گفتگو کرده، از حضور نژادی موسوم به خزندگان سخن می گویند که دست به شکنجه و سواستفاده از انسان ها می زنند (برای داده های بیشتر به ویدیوهایگفتگو با پگی کین در یوتوب مراجعه کنید). تارنمای شخصی وی پس از بسته شدن آن به دست خودش کاملن از شبکه پاک شده و همچنین دیگر تارنماهایی که اخبار او را منتشر می کردند، هم اکنون بسته هستند و نمی توان داده های بسیاری در مورد زندگی شخصی وی کسب کرد (او یک زندگی عادی دارد و آموزگار کودکان ناتوان ذهنی است). در ادامه، چکیده ی واپسین متنی که از وبلاگ شخصی پگی کین به جا مانده را می خوانید:


بر اساس آنچه در این ۴، ۳  سال گزشته شنیده ام (از راه AVP)T نژاد خزندگان از رخ فلک شکارچی ماهر (Orion)، که در آغاز خود را به عنوان خدایان معرفی می کردند، هزاران سال است که اینجا در روی زمین حضور دارند. آنها با دانش ژنتیک خود، انسان را جهت دستیابی به برخی اهدافشان دستکاری ژنتیکی کردند. در واقع آنها از انسان به عنوان یک منبع خوراک و انرژی، یک برده و وسیله ی سرگرمی استفاده می کنند.

خزندگان در واقع ماهیت مادی دارند اما از زمانی که به اینجا آمدند تا با ظاهری انسانی در پشت پرده فعالیت کنند، به گونه ای در بعد چارم که برای ما جهان خواب ها و رویاهایمان محسوب می شود، گرفتار شده اند.

مردم از راه های گوناگون به ویژه مهار آشکار ذهن از سوی آنها به تسخیر درمی آیند. همچنین خانواده های شاهنشاهی در برخی آیین های اهریمن پرستی با کارهایی که بر روی کودکان انجام می دهند، راه را برای مهار و انجام خواسته های آنان باز می کنند.

بسیاری از مردم به وسیله ی ربوده شدن تسخیر می شوند و بزری درونشان کاشته می شود که با ایجاد وسوسه و فساد و انحرافات رشد می کند و بدون آنکه فرد آگاه باشد، مهار امور را در دست می گیرد و زندگی پر از انحرافات و زشتی ها را برای او رقم می زند. این فرد پس از مرگ به جهانی جهنمی کشیده می شود، جایی که این موجودات ( خزندگان) می توانند از او سواستفاده کنند، به این دلیل که او یک گناهکار به حساب می آید !! در این زمان، خزنده ی تسخیر کننده از بدن او بیرون می آید و به خاطر ایجاد پلیدی ها در درون این فرد پاداش می گیرد. آنها فرد را زیر شکنجه، تجاوز و ترس شدید قرار می دهند و در پایان قربانی خود را می خورند. در تمام این مدت، فرد خودش را سزاوار این مجازات می داند و از آنچه بر سرش آمده اطلاعی ندارد.

در سایر موارد تسخیر شدگی، یک انسان می تواند وادار شود که جنگ یا فاجعه ی عظیمی به راه بیندازد، یک مادر نجواهایی را در درونش می شنود که می گویند کودکش را غرق کند یا آن را از بالای پل به پایین بیندازد و یا افکار بیمار دیگری که در ذهن فرد نداهایی از جانب خدا می رسند. هنگامی که افراد در بحران های روحی و احساسات شدید قرار می گیرند، این موجودات از آنها تغذیه می کنند، به ویژه هنگامی که آنها در خواب به سر می برند.



سامانه های مذهبی، عقیدتی و سیاسی ما به شوند ایجاد تفرقه، تنفر، تعصب و به ویژه جنگ، سود بسیار فراوانی برای این گروه (خزندگان) ایجاد کرده اند. جنگ از گزشته های دور حکم یک مهمانی را برای آنها داشته، یک سرباز جوان در حال جنگ که وجودش از آدرنالین و ترس پر شده است، خوراک مورد آویژه ی آنهاست. هنگامی که این سرباز با مرگ رودررو می شود، در واقع به دست خزندگانی می افتد که اعتقادات او مبنی بر قربانی شدن به خاطر میهن پرستی را به سخره می گیرند.

در سال های گزشته موجودات همانند سازی شده ی بسیاری به وجود آمده اند که هیچ گونه شفقتی در آنها وجود ندارد و یک کروموزوم Y اضافی دارند تا مهاجم تر و پرخاشجوتر شوند. من در گزشته با برخی از این موجودات که مانند همتایان ماده ی خود به گونه ای طبیعی زاده شده بودند، گفتگو کرده ام (از راه AVP). اینگونه که به دید می رسد، هم اکنون کلونی های خزندگان نر بر جهان های ابعاد دیگر چیره شده اند.

با گزر سیاره ی X، شبکه یا بعدی که خزندگان در آن نگاه داشته شده اند از هم می گسلد و شماری از بالاترین مقامات خزندگان اینجا را ترک می کنند. این همان شبکه ای است که هوشیاری کامل را از ما گرفته و ما را در حالتی نیمه آگاهانه قرار داده و همچنین همان نیرویی است که به هنگام مرگ، تن اثیری ما را می گیرد و زندانی می کند. بر اساس شنیده های من (از راه AVP) تا کنون کسی نتوانسته از این شبکه خارج شود. این مسئله برای انسان های خوب و بد یکسان است و باورهای مختلف همچون راهنمای نورانی یا فرشته ی نگهبان، هیچ کمکی نمی کنند. ما همه این پایین زندانی شده ایم. من با مردمی که تمام مدت در این جهان اثیری گرفتار شده اند صحبت کرده ام. 

 

سیاره ی X از سوی آفریننده ی یکتا فرستاده شده تا این شبکه را نابود کند و به ما کمک کند تا آزاد شویم؛ من بارها این را شنیده ام (در گفتگوی دو نفره ی وارونه (AVP) اعتقادات شما هیچ دخالتی ندارند، شما حقیقت را می گویید). خداوند نسبت به این موجودات که آن بالا به جای خدا نشسته اند خشمگین است. آنها ادعا کرده اند که خدا هستند و بیشتر ساکنین این سیاره در واقع در برابر اژدرهایی ملبس خم و راست می شوند.

این تصور که خدا موجودی دیکتاتور و انتقامجوست و لازم است از آن دهشت داشت و آن را پرستید، تنها یک جفنگ از سوی خزندگان است. آفریننده ی یکتا سرچشمه ی تمامی زندگی و زندگی است و ما همه متشکل از انرژی او هستیم. گفته شده که این آفریننده ی حقیقی در موقعیتی نیست که بتواند این موجودات را از سیاره ی زمین بیرون بیندازد. او از ما کمک می خواهد. در این مورد مثالی می زنم، فرض کنید انگشت شما دچار عفونت شده باشد، شما به باخته های درمانگر تنتان نیاز دارید تا به آنجا بروند و عفونت را از بین ببرند. آنهایی که اینجا خود را وقف وظیفه رسانی کرده اند بسیار هستند، همانند موجودات هوشمند از خوشه ی پروین (Pleiadian)، سیریان و همنگونه در نژادهای دیگری که راجع به آنها اطلاعی ندارم.

اما این قدرت خداوند یکتاست که دارد سیاره ی X را به این مسیر می فرستد. بدون وجود این قدرت بزرگ، جهان به کابوسی دهشتناک بدل خواهد شد. من شنیده ام که این نژاد چه چیزهایی را برای ما آماده کرده اند، ریزتراشه ها، اردوگاه های جنگی، برده داری و استفاده از ما به عنوان یک منبع خوراک همیشگی و آن گاه است که آنها به شمایل واقعی خود درمی آیند، محیط زیست ما را دگرش می دهند و بر روی زمین به عنوان سروران گام خواهند گزاشت.

افرادی اینجا هستند که به هنگام تلاش برای کمک رسانی پایین آورده شده اند و در چرخه ی باززایش (تناسخ) گیر کرده اند. حافظه ی آنها مانند بیشتر ساکنین این سیاره پاک شده است. در مورد این افراد (آنهایی که از جایی دیگر هستند) من فکر می کنم تفاوت در این است که همواره در تلاشند تا از اوضاع سر در بیاورند. آنها به معنای واقعی کلمه، اینجا راحت نیستند. آنها (در واقع من به همه ی شما که در حال خواندن این جستار هستید با این رویکرد به دیده ی شک می نگرم) از این دست وبلاگ ها که در حال خواندن جستارهایش هستید دیدن می کنند، به طرز حریصانه ای کتب سری مختلف را در زمینه های مذهبی، فراطبیعی، چپن و غیره را می خوانند. این احساس را دارند که چیزی در این میان غلط است و همیشه به دنبال یافتن پاسخ هستند.

من هم مانند همه ی شما به دنبال جست و جویی مشترک، تصادفن به سوی AVP کشیده شدم. اینها درهای حقیقت را به روی من باز کردند. مانند این است که برای لحظه ای شبکه را کنار بزنی و نگاهی اجمالی به واقعیت بیرون بیندازی. آگاهی یابی از این راه متمئنن محدودیت های خودش را دارد، اما من به این منبع به عنوان کمترین منبع دستکاری شده ی داده ها که هیچ مهار آگاهانه ای روی آن وجود ندارد، اعتماد کرده ام. ما نمی توانیم در گفتگوهای دو طرفه ی وارونه (AVP) به خودمان دروغ بگوییم. اینگفتگوهای دو طرفه ی وارونه مشروط بر چیزی که به آن باور داریم یا به ما آموزش داده شده نیستند، منبعی بیرون از زمان است و گزشته و همینطور آینده ی احتمالی را برملا می کند. از بین صحبت های بیش از ۴۰۰ نفری که از راه گفتگوهای دو طرفه ی وارونه به آنها گوش داده ام، هیچ کس تا به کنون ماجرای متفاوتی را تعریف نکرده و یا چیزی مغایر با اساس این داد ها نگفته، خیلی ها مواردی را هم به آن افزوده اند، اما ماجرا همیشه از یک قرار است.

من از راه گفتگوهای دو طرفه ی وارونه راجع به نژاد خزندگان آموختم، همینطور در مورد مردمی که در جهان اثیری گرفتار شده اند، خوردن گوشت انسان به دست خزندگان، شبکه، انقراض، دستکاری کردن تمامی ساختارها و اعتقادات، پنهان شدن خزندگان در میان مردم، چند بعدی بودن همه ی ما، نقش متحدان دیگر مانند خوشه ی پروینی ها، آمدن سیاره ی X و طبیعت واقعی آفریننده ی یکتا. من باید بسیاری از اعتقادات خود را به فراموشی می سپردم و هم اکنون تنها به آفریننده ی یکتا اعتقاد دارم، به بهترین وجهی که تواناییش را داشته باشم.

احتمالن همه ی شما تا به اکنون این موضوع را می دانید، من آن را تقریبن هر روز در تمامی رکوردها می شنوم، اینکه سران ارشد خزندگان اینجا را ترک خواهند کرد، آن هم با یک کشتی پنهان شده در زیر خلیج فارس یا اقیانوس هند در نزدیکی عراق. آنها هم اکنون به جای قدرتمنداران بزرگ این سیاره بازی می کنند و بسیاری از این انسان ها (قدرتمداران) در واقع مرده اند.

خزندگان نقشه کشیده اند تا از راه ابرهای شیمیایی (Chemtrails) و هارپ شبکه را به آتش بکشند. آنها قصد دارند تا در ماه می که به زودی فرامی رسد، اینجا را ترک کنند.. آنها به سرعت و به طرز شوک آوری اینجا را ترک می کنند. آنها در حال تلاش برای نوعی توافق و همکاری با کشور ایران هستند تا بر ناآرامی ها و هرج و مرج افزوده شود. آنها به هنگام بیرون آمدن از آب - به وسیله ی کشتی ایی که ققنوس نام دارد - از هر راهی هرج و مرج و ناآرامی ایجاد می کنند. این کشتی از قطعات اثیری گوشت انسان که در اثر بیماری های غیرطبیعی و جنگ مرده اند، پر شده است. آنها بر روی مریخ توقف می کنند و قصد دارند آن را به خانه ی جهانی خود تبدیل - که به دست آفریننده ی یکتا داغ می شود و از بین می رود - در شکارچی ماهر تبدیل کنند.


عزیمت آنها به احتمال بسیار در هنگام شب روی خواهد داد. این رخداد با یک صدای بسیار مهیبی آغاز خواهد شد که در نتیجه ی آن انفجار شبکه آغاز می شود. در آسمان آتش خواهد بود و رنگ آن به قرمز برخواهد گشت. هوا بسیار گرم می شود. من از همه ی شما درخواست می کنم که به دنبال راه حلی برای نجات خود از این گرما باشید. همینگونه ذخیره ی خوراک و پوشاک تهیه کنید چون تمامی سامانه ها از بین می روند و هرج ومرج بزرگی ایجاد خواهد شد. هوا دودآلود و سیاه خواهد بود. فکر نمی کنم که گرما بیش از چند روز به درازا بکشد. مردم جهان مادی را ترک خواهند کرد. این دوران بدترین روزها خواهد بود. من شنیده ام که به محض آنکه شبکه آتش بگیرد، برای نخستین بار می توانیم بیرون را نگاه کنیم. ققنوس و همه ی سرنشینانش به دست نیروهایی به نام متحدین پایین آورده می شوند و در آسمان ها جنگ خواهد بود.

پس از آن خزندگانی که زیر زمین پنهان شده اند، بالا می آیند تا مهار را به دست بگیرند. جنگی درخواهد گرفت، اما کوتاه. مردم هوشمند شکارچی ماهر کمک خواهند کرد و خزندگان شکست خواهند خورد. من این را بارها و بارها شنیده ام. من هرگز نشنیده ام که آنها پیروز شوند، هرگز !!

ما در انتها آزاد خواهیم شد. این تحولات در آغاز بسیار ترسناک خواهد بود و سپس، هنگامی که مردم می بینند در واقع چه چیزی بر روی این سیاره داشته روی می داده، از این که سرانجام از شر این موجودات اهریمنی خلاص شده اند، مسرور خواهند شد. ما فرصت این گزینش را خواهیم داشت که یا به خانه های حقیقی خود برویم و یا بمانیم و به بازسازی کمک کنیم. این سیاره دوباره همان بهشتی خواهد شد که قرار بود باشد.

ما دوباره به عزیزان از دست رفته خود ملحق خواهیم شد. لذت و شادمانی بسیار فراوانی ایجاد می شود و در نهایت، این سیاره و مردمانش به خاطر رنجی که متحمل شده و رشد و استقامتی که به دست آورده اند، در بین مردمان کهکشان مورد ارج قرار خواهند گرفت. این سیاره زیبا و همه ی زندگی روی آن دوباره همان باغ ادنی خواهد شد که قرار بود باشد.

ما در میانه ی یک سفر سترگ هستیم

ترجمه: کامورا
ویرایش: داریوش افشار

۱۳۹۵ تیر ۳۰, چهارشنبه

گورستانی از موجوداتی سترگ پیکر در آفریقا پیدا شد

گروهی از انسان شناسان، آرامگاه مرموزی را در جنگلی نزدیک شهر کیگالی روآندا (در آفریقای مرکزی) پیدا کردند. بقایای این موجودات همانندی کمی به انسان داشت. سرپرست گروه پژوهشگران بر این باور است که آنها می توانند موجوداتی از سیاره ای دیگر باشند که در اثر یک بلای ناگهانی مرده اند.

بر اساس گفته ی دانشمندان، آنها دست کم ۵۰۰ سال پیش دفن شده اند. در آغاز پژوهشگران تصور کردند که آنها از یک تمدن کهن می آیند، اما هیچ نشانه ای از تمدن انسانی در آن پیرامون پیدا نشده است.



در این گورستان، ۴۰  گور همگانی، حدود ۲۰۰ جنازه را دربرداشتند که همگی به خوبی نگاهداری شده و باقی مانده بودند. قد این موجودات حدودن به ۷ پا می رسید. سرهایشان بسیار بزرگ بود و دهان، بینی یا چشم نداشتند.

به باور انسان شناسان، این موجودات متعلق به گروهی از فرازمینیان هستند که در اینجا فرود آمده اند و به احتمال بسیار، از سوی نوعی ویروس بیگانه از بین رفته اند که تنشان قابلیت دفاع در برار آن را نداشته است. با این حال، هیچ آثاری از فرود آمدن کشتی یا قطعات آن کشف نشده است.

این نخستین کشفی نیست که در این زمینه صورت می گیرد. در تابستان ۱۹۳۷ گروهی از دانشمندان چینی به سرپرستی استاد چی پوتئی به بررسی غارهای کوه بایان- کارا- اولا پرداختند. در درون این غار، آنها استخوان بندی هایی با سرهای بسیار بزرگ و تن هایی کوچک پیدا کردند. در نزدیکی آنها، ۱۷۶ لوح سنگی وجود داشت. در مرکز هر لوح سوراخی بود و یک شیار مارپیچی که ویژگی هایی روی خود داشت، از آن آغاز می شد و به محیط پیرامون امتداد پیدا می کرد.

افزون بر این، دیوارهای غار به وسیله ی نقاشی هایی از برخاست خورشید، ماه و ستارگان پوشیده شده بود، همراه با نقطه های رنگی ریزی که به تدریج به کوهستان و سطح زمین نزدیک می شدند.

پژوهشگران برای کشف رمزهای قرس های سنگی به مدت دو دهه سردرگم بودند. سرانجام، استاد دانشگاه بیجینگ زوم اومنیو، شمار بسیاری از آنها را رمزگشایی کرد.

واژگان مارپیچ اینگونه روایت می کنند که حدود ۱۲ هزار سال پیش، چند چیز پرنده در این کوهستان تصادف کردند. باستان شناسان چینی، توصیفی از مردمانی که در غارهای بایان- کارا- اولا زندگی می کردند نیز پیدا کردند.



همچنین در زمانی نه چندان دور، در یکی از تابوت های مسر باستان، مومیایی یک مرد ۲.۵ متری پیدا شد. چهره ی او بدون بینی و گوش و دهانش بسیار گشاد بود و زبان نداشت.

بر اساس گفته های باستان شناس گوستون د  ویلارز، سن این مومیامی حدود ۴ هزار سال است. او به عنوان یک میری اشراف زاده دفن شده، یعنی به دقت مومیایی شده و به دست خدمتگزاران، خوراک و وسایل آزین بندی برای زندگی پس از مرگش، گزاشته شده بود. اگرچه بر اساس کشفیات، تمامی وسایل پیرامون او به مسریان یا هتا هیچ تمدن زمینی دیگری تعلق نداشتند؛ برای نمونه در میان کشفیات، یک قرص سنگی صیقل داده شده که به وسیله ی خط و خطوط و اشکال ناشناخته ای پوشیده شده بود، یک جامه که از فلز ساخته شده، همراه با بقایای چیزی که کفش های پلاستیکی را تداعی می کرد، و کتیبه های سنگی بسیاری که با تصاویری از ستارگان، سیارات و دستگاه های ناشناخته ای پر شده بودند، به چشم می خورد.

همچنین ستایشگاهی که این مومیایی عجیب در آن پیدا شد نیز، غیر طبیعی بود؛ جایگاه دفن به وسیله ی ماده ای ساخته شده بود که ماهییت ناشناخته ای داشت. سنگ تشکیل دهده ی آن کاملن از یک صخره تراشیده شده بود، در نتیجه دیوارها مانند مرمر صیقل یافته صاف بودند. مانند این به دید می رسید که (سنگ) به وسیله ی لیزر جدا شده باشد، چون اتفاقن سطح سنگ ذوب شده بود. تابوت به وسیله ی ماده ای آزین داده شده بود که سرب به دید می آمد.

در هر حال، نظریه ی وجود بیگانگان، تنها نظریه ی موجود در این زمینه نیست. بر اساس دیدگاه برخی پژوهشگران، غول آسایان و کوتوله ها می توانند شاخه ای از نژاد بشر باشند که زمانی بر روی زمین زندگی می کردند، اما به دلایلی منقرض شده اند.

ترجمه: کامورا
ویرایش: داریوش افشار

۱۳۹۵ تیر ۲۸, دوشنبه

درآمدی بر ذهنیت ایرانی - ۳

ما یک ملت نیستیم

درآمدی بر:
ناکارآمدی ذهنیت ایرانی

یکی از بزرگترین مشکلات ایران این است که در کشور ما "تعلق به سرزمین" بسیار ضعیف است. یعنی ایران هنوز یک "کشور- ملت" نیست.

در کشورهای پیشرفته ی دنیا، افراد اندیشه ی خود را دارند، سپس در یک مدار بزرگتربه یک گروه تعلق دارند و در مدار بزرگتر ازآن، احساس تعلق به سرزمین دارند. شما اگر تاریخ باختر را بخوانید، مقدم تر از دولت بخش خصوصی بوده و مقدم تر از بخش خصوصی اصل دیگری بوده است وآن ثروت و قدرت سرزمین بوده که خیلی اهمیت داشته است.

آلمان و ژاپن در تابستان ۱۹۴۵ براثر جنگ جهانی دوم کشورهایی ویرانه شدند، اما به جز کسانی که آمریکایی ها به زور از آلمان برداشتند و بردند، سندی دال بر کوچ آنها موجود نیست. این خیلی مهم است. سپس دیدیم که درعرض ۲۰ تا ۳۰ سال کشور خود را اصلاح کردند و دومین و سومین قدرت اقتصادی جهانی شدند !!

این که یک شهروند در هازمان ما به آسانی از خودرو آشغال بیرون می اندازد وتعریف از تمیزی خیابان های اروپا می کند، یک معنی تربیتی دارد، یک معنای عژرف دیگری هم دارد که به این سرزمین تعلق خاطرندارد.



ما یک ملی گرایی احساسی داریم و یک ملی گرایی خردگرایانه. در ملی گرایی احساسی قوی هستیم، یعنی اینکه من خوراک و موسیقی ایرانی دوست دارم، خانواده ام و زبان پارسی را دوست دارم، به فرهنگ دیرینه ام می بالم و... ولی یک گام که بالاتر بیایم و ببینم اکنون که من در این سرزمین زاده شده ام چه مسئولیتی دارم، اینجا کم می آورم !! اینجا سکوت می کنم !! این یعنی نبود ملی گرایی خردگرایانه. برای همین است که من و شما هنگامی که می خواهیم از یک اتاق بیرون برویم، چون همدیگر را می شناسیم، به هم احترام می گزاریم وکلی با هم تعارف می کنیم، ولی هنگامی که در خیابان رانندگی می کنیم یک سانتیمتراجازه نمی دهیم کسی ازما جلو بزند، چون هیچ احساس تعلقی به همدیگر نداریم.

چرا هنر شنیدن یک ایرانی ضعیف است ؟

چرا من اصراردارم که سخن خودم درست است ؟

چون من ایرانی در حلقه ی نخست فردی و در نهایت درحلقه ی دوم گروهی گیرکرده ام. آن حلقه مهم تر و سوم ملی که همه ی اینها را به هم ربط می دهد، وجود ندارد.

کسی به من آموزش نداده که سرنوشت حلقه ی نخست و حلقه ی دوم به حلقه ی سوم ربط دارد.

تا وقتی ملی گرایی خردگرایانه نداشته باشیم و به این سرزمین فکر نکنیم، هیچ تحولی در ما و سرزمینمان رخ نخواهد گرفت.

۱۳۹۵ تیر ۲۶, شنبه

چیزهای باستانی ناشناخته

۱. تندیس های العبید

این تندیس در منطقه ی باستانی العبید در عربستان کشف شده و متعلق به ۵۹۰۰ - ۴۰۰۰ پیش از میلاد است. این اثر هتا کهن تر از تمدن سومر است. آنها هرگز نتوانستند توضیحی برایش پیدا کنند، در نتیجه آن را متعلق به مراسم سنتی آن زمان نامیدند. این ظاهر عجیب و منحصر به فرد، احتمالن تنها می تواند یک اثر هنری بسیار نادر یا نماد چیزی یا کسی باشد که هنرمند در آن زمان دیده است. ...همچنین تندیس های ایزدان دیگر نیز منطبق با همین شمایل از همین دوره در العبید کشف شده اند.

(توضیح: احتمالن این چیز به گونه ای تصادفی کشف شده است. چون رژیم عربستان به دلایل ناشناخته ای اجازه اکتشاف درباره آثار باستانی این کشور را نمی دهد) (از آغاز تا پایانش یک توجیه مغلطه آمیز بود. دا/۸)



تندیسک ویلندورف ونوس (Willendorf Venus)

تندیسک ویلندورف ونوس از اروپا متعلق به ۳۰۰۰۰ سال پیش است. طراحی های روی سر آن نکته ی قابل توجهی است و باستان شناسانی که جراٌت اظهار نظر در این مورد داشتند، احتمال دادند که این نوعی پوشش طرح دار است که سر تندیس را پوشانده است. جزییات طراحی و دوخت بسیار دقیق است. در این صورت چه کسی خیاط این ونوس بوده ؟ بر اساس داده های رسمی باستان شناسی، ما در ۳۰۰۰۰ سال پیش هنوز در غارهایمان بودیم و نمی توانستیم درست صحبت کنیم !! این تندیس یکسانی بسیاری برای تاریخ پذیرفته شده ی فرگشت انسان ایجاد می کند.


۲. آدمک نامپا

تصویر کوچکی به مانند انسان که با مهارت ویژه ای بر یک سطح سفالین حکاکی شده، در سال۱۸۸۹ در نامپا (Nampa) واقع در آیداهو کشف شد. این شمایل در ژرفای ۳۰۰ فوتی دیواره ی یک چاه کشف شده و متعلق به عهد چهارم زمین شناسی (Plio-Pleistocene)، حدود دو ملیون سال پیش است. جی. اف. رایت (G. F. Wright) اشاره می کند، "تصویر کنده کاری شده حدود یک اینچ و نیم درازا دارد و تصویر فرگشت یافته ای که از انسان نشان می دهد ستایش پذیر است"… این تندیس شمایل یک انسان زن است و همینگونه دارای خطوط کار شده ای است که نکات مورد توجه سبکمند هنر را نشان می دهد. پس از نشان دادن این تندیس به استاد اف. دبلیو. پوتنام (A. W. Putnam)، رایت نوشت: "توجه او در آغاز به آهن جمع شده بر سطح تندیس به عنوان یک اثر باستانی با دیرینگی قابل توجه جلب شد. خرده هایی از اکسید آهن سرخ بدون آب در بخش های نگاهداری شده ی آن وجود داشت که ممکن نبود بر روی یک چیز جعلی ایجاد شود.



تهیه ی جستار: رامتین امیری
ترجمه: کامورا
ویرایش: داریوش افشار

۱۳۹۵ تیر ۲۴, پنجشنبه

آنها می گویند این فرزند من است؛ نمی توانم این را باور کنم !!

من جان. اس. ( John S) را در سال ۱۹۹۲ ملاقات کردم. او در نامه ای برای من گفته بود که دچار حملات شدید گریه می شود و بیشتر شب ها خودش را به تنهایی در حال گام زدن در کویری دورافتاده پیدا می کند. من یک روان درمانگر خواب مصنوعی با تخصص اختلالات فشار زا پس از رویداد هستم، چیزی که ربوده شدگان (به دست چپن) از آن رنج می برند. و جان یکی از صدها مورد ربوده شدگانی است که از سال ۱۹۹۰ تا کنون با آنها کار کرده ام.

یکی از رخدادهایی که جان را آزار می داد، تجربه ای به هنگام رانندگی در بزرگراه کالیفرنیا در ۳۱ اُم دسامبر ۱۹۸۰ بود، یعنی هنگامی که قصد داشت آغاز سال نو را در کنار نامزدش باشد.

پیش از آغاز خواب مصنوعی، جان به خاطر آورد که در مدت کوتاهی پس از ساعت ده آن شب، یک جسم بزرگ و سیاه را دیده بود که به سوی او می آمد و به آرامی به چپ و راست حرکت می کرد. زمانی که آن چیز از کنارش رد شد به پشت سرش نگاه کرد، اما آن چیز دیگر در معرض دید نبود. "من باید می دیدم که این چه چیزی است"، او به خودش پاسخ داد و افکارش در اینجا به پایان رسیدند.



او سپس به خاطر آورد که صدای موتور کامیونش را شنیده و مانند اینکه تازه از خواب بیدار شده باشد احساس خستگی شدیدی می کرده، اما او در حال رانندگی بود و هر دو دستش روی فرمان بودند. همچنین او از اینکه دیگر اثری از آمد و شد تعطیلات نبود و هیچ خودروی دیگری در دید او قرار نداشت، به شدت جا خورد و تعجب کرد. در حالی که فکر می کرد تنها دقایقی بیش نگزشته، با نامزدش تماس گرفت تا در مورد مشاهده ی عجیبش به او بگوید و زمانی که دید او از دستش عصبانی است شگفت زده شد. او هیچ نظری در این مورد نداشت که اکنون ساعت یک صبح است، یعنی سه ساعت بعد !!

نخستین دیدار من با جان جهت بازگشت به گزشته به وسیله ی خواب مصنوعی، در زمستان ۱۹۹۲ بود. این کار مانند یک اکتشاف بود که چند سال به درازا انجامید. در رابطه با تجربه ی سال ۱۹۹۲2 در بزرگراه، جان و من شش بار کردار بازگشت به وسیله ی خواب مصنوعی را انجام دادیم که هر یک از این نشست ها برای او با احساسات منفی شدید و حس از دست دادن مهار (Control) همراه بودند. جان با این اندیشه ی رنج آور که "این دوباره کی روی خواهد داد ؟"، درگیر شده بود. مورد جان یک "از دست دادن زمان" بود (Missing Time Event)، اصطلاحی که سال ها پیش از سوی همکار و راهنمای من، باد هاپکینز به وجود آمد. (نخستین نمونه ی ثبت شده ی "از دست دادن زمان"، مورد تاریخی ربوده شدن بتی و بارنی هیل در سپتامبر ۱۹۶۱ است).

متن هایی که در زیر می خوانید بخش هایی از یک نشست خواب مصنوعی با جان. اس. را شرح می دهد که احساسات شدیدی که او در طی این نشست ها بروز داد، در آن مشخص است. بدون شک، چیز بسیار شوک آور و دردناکی در ۱۹۸۰ برای او روی داده است.

جان اس: آنها دارند من را به جایی هدایت می کنند، آنها من را با دست می برند و من هیچ مهاری ندارم، به دید می رسد آنها کاملن مهار مرا در اختیار دارند و ابن برای من خوشایند نیست.

اسمیت: فقط توصیف کن که آنها تو را کجا می برند.

جان اس: (در حالی که گریه می کند) آنها می خواهند که من نگاه کنم اما من نمی خواهم نگاه کنم.

اسمیت: آنها دارند چه چیزی را به تو نشان می دهند جان ؟

جان اس: (در حالی که گریه می کند) اوه خدای من !! تانکرها را به من نشان می دهند !! من نمی خواهم این را ببینم، من نمی خواهم اینجا باشم !!

جان نمی توانست نگاه کردن به چیزی را که نشانش می دادند تحمل کند و به مدت دو نشست زمان برد تا او این مانع درونی را از میان بردارد و در نهایت نگاهی بیندازد؛ او یک "نوزاد" کوچک را توصیف کرد که در نوعی مایع سنگین تر از آب شناور بود. در حالی که به گریه افتاده بود یکی از آنها را توصیف کرد و گفت که این نوزاد متعلق به اوست و او باید عشق خود را به او نشان می داد:

جان اس: آنها می گویند من به دلیلی اینجا هستم، شماری از آنها هستند که به من می گویند این بچه ی من است تا آن را دوست داشته باشم، نسبت به این بچه احساس عشق بکنم. من باید با او تماس برقرار کنم، آنها به من می گویند این به بچه کمک خواهد کرد تا خودش را بخشی از چیزی احساس کند. من نمی توانم باور کنم که اینها دارند رخ می دهند !!

پس از اینکه آن موجودات "بچه ی جان" را به او نشان دادند، او را به سمت اتاق دیگری همراهی کردند که آن را اینگونه توصیف می کند: "تمیز، استریل و درخشان، با یک میز دراز و یک ستون کوچک در میانه ی آن". جان آغاز به گریستن کرد و گفت: "من دارم به آنها می گویم نمی خواهم این کار را دوباره انجام بدهم".

در حین کار و پژوهش بر روی تجربه ی جان در سال ۱۹۸۰، تجربیات او از سال های دور و از ۷ سالگی یه خاطرش آمدند. هنگامی که جان را به درون آن اتاق هدایت کردند، صحنه برای او آشنا بود و می دانست که چه چیزی قرار است رخ دهد:

جان اس: (در حالی که گریه می کند) آنها می گویند تنها قصد دارند یک نمونه بردارند... کاری که آنها انجام می دهند درست نیست... این درست نیست !!

یکی دیگر از مواردی که در کتاب پسین من به آن پرداخته شده، مربوط به ربوده شدن دو زن، "لیسی" و " لورتا" (نام ها جهت حفظ حریم شخصی دگرش یافته اند) هستند، کسانی که مانند جان در حین رانندگی در یک آزادراه شلوغ کالیفرنیا ربوده شده اند. آنها دو ساعت و نیم از دست دادن زمان را تجربه کرده اند.

در طی یکی از نشست هایی که با لیسی داشتم، او به شکلی ناگهانی به تجربه ای که در ۱۴ سالگی داشت، عقب برده شد؛ زمانی که همراه با پدر و مادرش در تطیلات بود. او به یاد آورد که به تنهایی مشغول شنا کردن بوده و سپس شنیده که او را صدا می زنند:

لیسی: آنها نام مرا صدا می زنند... اوه، آنها می گویند باید با آنها بروم... و من نمی خواهم بروم، من نمی خواهم بروم !!

لیسی در آن نشست، هنگامی که فهمید در مهار آنهاست و انتخاب دیگری ندارد، دچار تشنج عصبی شد. در حالی که با دو موجود کوچک همراه شده بود، توصیف کرد که به سوی یک وسیله ی هوایی شناور شده و او را بر روی یک صندلی نشاندند:

لیسی: آنها می خواهند چیزی را از من بگیرند که متعلق به آنهاست !! من چیزی ندارم که متعلق به آنها باشد !!

آن موجودات آغاز به برداشتن چیزی از مهبل او کردند:

لیسی: این مانند...این مانند برداشتن چیزی است... و آنها چیزی را از بدنم خارج کردند !! من نمی دانم این چیست... من آسیب دیدم، این دردناک است... و آنها هیچ اهمییتی نمی دهند !!



در حین یازگشت به گزشته، لیسی به خاطر آورد که آن موجودات به او گفتند از زمانی که دوازده سال داشته به آنها "کمک می کرده". مانند جان، لیسی نیز این تجربیات را از زمانی که یک بچه بوده داشته است.

من با موارد بسیاری کار کرده ام که در زمان جوانیشان، در آغاز عادات ماهیانه، دستور کارکرد های ویژه ای روی آنها انجام شده و به بسیاری از آنها، مانند جان، نوزادها و بچه های کوچکی نشان داده شده و به آنها گفته اند: "اینها بچه های شما هستند".

افرادی مانند ما که در مورد ربوده شدن (به دست چپن) بررسی و مطالعه می کنیم، می دانیم که این بچه ها (دورگه ها)، در نهایت بزرگ می شوند، پس باید از خود بپرسیم که سرانجام آنها چه خواهد شد ؟

در طی برگزاری کنگره ی جهانی چپن در فبریه ی ۲۰۰۷، من با یکی ازهمکاران پژوهشگر در زمینه ی ربوده شدگان یعنی دیوید جیکوبز، صبحانه ای خوردم؛ ما در مورد واپسین اخبار در این زمینه بحث می کردیم. دیوید به من گفت: "من اعتقاد دارم ما در حال حاضر وارد فاز تازه ای از عملیات بیگانگان شده ایم که به شدت به رشد و پیشروی عملیات دورگه سازی می پردازد".

من مطمئن نیستم که برای این "بخش تازه" آماده باشم، اگرچه، من نمی توانم نسبت به افراد فراوانی که آن بیرون به فکر افتاده اند و از خودشان می پرسند که آیا ممکن است برخی خاطرات و رویاها مربوط به اثرات منفی و ویرانگر ربوده شدن باشند که در ناخودآگاه آنها مدفون شده، بی اعتنا باشم.

من امیدوارم کتابم، "انتخاب شده: افشا شدن حقیقت ربوده شدن از سوی بیگانگان به وسیله ی خواب مصنوعی"، شک، تمسخر و خودداری از باور کردن این حقیقت را از بین ببرد و به همه ی مردم این شجاعت را بدهد تا از لاک محافظتی ایی که برای خودشان درست کرده اند بیرون بیایند.

در صدها موردی که من به عنوان یک درمانگر خواب مصنوعی مطالعه و بررسی کرده ام، ربوده شده های بسیاری وجود داشته اند که به آنها گفته شده بود "هنگامی که زمانش فرا برسد"، آنها گروهی از مردم را که از دید روحی بیدار شده اند هدایت می کنند، کسانی که "برگزیده شده" هستند.

در واقع، اگر حق با همکارانم باشد (باد هاپکینز ودیوید)، در حال حاضر این دورگه های کامل در میان ما زندگی می کنند و مسئله ی مهم اما هنوز ناشناخته این است: آیا آنها در کنار ما با هماهنگی کامل زندگی خواهند کرد ؟ نگامی که آنها تصمیم بگیرند زمان درست فرارسیده است، آیا ما در نهایت به جای دیگری هدایت خواهیم شد، جایی بیرون از اینجا ؟

و در نهایت، "برگزیده شدگان" چه کسانی خواهند بود ؟

پی نوشت:

ایوان (یوانا) اسمیت (Yvonne Smith) متخصص خواب مصنوعی، در سال ۱۹۹۰ از بنیاد انگیزش خواب مصنوعی (Hypnosis Motivation)  دانش آموخته شد. او صاحب تخصص در زمینه ی "درمان اختلالات فشار آفرین پس از رویداد" (PTSD)، به ویژه در زمینه ی برخورد با بیگانگان می باشد. او در ۱۹۹۲ سازمان "برخورد منبع برخوردهای نزدیک" (Close Encounters Resource Organization - CERO) را بنیاند گزاری کرد. گروهی که به شکلی ماهانه به تجربه کنندگان (در زمینه ی برخورد نزدیک) خدمت می کنند. او به شیوه ای گسترده، در همایش های چپن در آمریکای شمالی و نیمروزی و اروپا سخنرانی کرده است. او در این ماه ژولای در جشنواره ی شصتمین سالگرد رازول در مکزیک نو سخنرانی خواهد کرد و یکی از گردانندگان آن خواهد بود. یوانا تا به حال سخنرانی های مشترکی با روان درمان گران خواب مصنوعی و همکارانش باد هاپکینز، دیوید جاکوبز، جان کارپنتر و دکتر جان مک، همکاری داشته است و تا به حال در سی برنامه ی تلوزیونی مهمان بوده است، از جمله در شبکه ی  اکتشاف، برخوردها، MSNBC و همچنین گفتگوهای رادیویی بسیاری با میزبانی آرت بل، پل هاروی و جو مونتالبو. یووانا و گروه پشتیبانی کننده ی CERO در یکی از فیلم های مستند والت دیزنی، Alien Encounters در ۱۹۹۵  نمایش داده شده اند. (هر جا سخن از والت دیسنی است، تجاوز به کودکان و مغز شویی هم هتمن هست. دا/ ۸)

ترجمه: کامورا
ویرایش: داریوش افشار

۱۳۹۵ تیر ۲۲, سه‌شنبه

معمای يک فرقه ی رمزآلود: اوم شينريکیو و آخر زمان

فرقه ی اوم شينريکیو Aum Shinrikyo را فردی نابينا به نام گيزو ماتسوموتو در سال ۱۹۸۶ در ژاپن بنیانگزاری کرد. او سپس نام “آساهارا شوکو” را بر خود نهاد. اوم واژه ای سانسکریتی و به چم “قدرت‌های ویرانگر و سازنده ی جهان” است و شينريکو به چم “آموزش حقيقت برتر” است. همانگونه که از نامش پيداست، هدف فرقه آموزش حقيقت برتر درباره ی ساخت و ویرانی جهان عنوان می شود. فرقه ی اوم در آگست ۱۹۹۸ به عنوان يک فرقه ی دینی در ژاپن به ثبت رسيد. از همان زمان این فرقه با شکايت پدر و مادرهایی که فرزندانشان به هموندی آن درآمده و ارتباط خود را با خانواده قطع کرده بودند، روبرو شد. فرقه در اصل بودایی است اما آخر زمان را کاملن نزديک می داند و دشمن اصلی را ايالات متحده آمريکا قلمداد می کند که به باور آساهارا، آفریده ی فراماسون ها و يهوديان است و دشمن ژاپن می باشد. آساهارا هموندان فرقه را به آمادگی برای فرارسيدن حتمی آرماگدون (آخر زمان) فرا می خواند. برای رویارویی با اين وضع، هموندان فرقه ساخت پناهگاه های مقاوم در برابر یورش های اتمی را آغاز کردند.



در مارچ ۱۹۹۳، آساهارا دستور ساختن گاز سارين و تهيه ی سلاح های شيميایی را صادر کرد و یکی از هموندان فرقه که متخصص شیمی آلی بود، مسئول شاخه ی پژوهش های شيميایی و زیستی فرقه شد. در واپسینه های ۱۹۹۳، این گروه کاربردی موفق به ساختن گاز سارين شد. اوم شينريکیو از امکانات مالی و کاربردی گسترده ای برخوردار بود و ۲۰ متخصص ميکروب شناسی که در بهترين آزمایشگاه های ژاپن کار می کردند، در اين گروه باشنده بودند. در ۲۷ ژون ۱۹۹۴، هموندان فرقه گاز سارين را در منطقه ی مرکزی توکيو پخش کردند که به مرگ هفت تن و جراحت صدها تن دیگر انجاميد. در ۲۰ مارچ ۱۹۹۵ ده تن از هموندان فرقه با گاز سارين به متروی زيرزميني توکيو یورش بردند. در اين اقدام تروریستی، ۱۲ تن کشته و هزاران تن دیگرمسموم شدند.

در زمان یورش به متروی مرکزی توکيو، اين فرقه ۱۱۰۰ هموند فعال داشت. بر اساس ادعای شهربانی ژاپن، از اکتبر ۱۹۸۸ تا مارچ ۱۹۹۵، سی و سه تن از هموندان فرقه به علت نافرمانی، به دستور آساهارا کشته شدند. بررسی های پسین شهربانی چندين مورد تکه تکه کردن و هشت فقره مرگ به علت اقدام به تمرينات فرقه، دو مورد خودکشی و چند مورد ناپديد شدن هموندان را ثابت کرد. پس از دستگيری آساهارا، یکی از هموندان فرقه به نام فومی هيرو جويو، دوست اولگ لوبوف در روسيه، رهبری فرقه را به دست گرفت و به بازسازی آن پرداخت. او نام فرقه را از "اوم" به "الف" (واژ نخست الفبای عربی، عبری و پارسی) تبديل کرد که به چم “آغاز دوباره” است.

این فرقه به رهبری جويو همچنان آزادنه فعاليت می کند و هنوز آساهارا را به عنوان بنيانگزار خود مورد تکريم قرار می دهد. آساهارا در روسيه نيز پيروانی دارد و زمانی در سفر به مسکو در يک اجتماع ۱۵ هزار نفری از هوادارانش سخنرانی کرد. فضای آشفته ی سياسی و شکست ملت روسيه، زمينه ی مناسبی است برای تبليغات فرقه به ويژه جنبه های ضد يهودی و ضد آمريکایی آن.

در ماجرای متروی توکيو، جويو نيز دستگير و به سه سال زندان محکوم شد. او که خوش سيما و خوش پوش است، در جريان محاکمه ی هموندان فرقه، مرتب در تلوزيون و مطبوعات گفتگو می کرد و به اين ترتيب به چهره ای محبوب در ميان نوجوانان ژاپنی بدل شد. فرقه ی اوم بيش از يک مليارد دلار ثروت دارد و تنها در نيويورک دارای هشت شرکت تجاری است.


الی کارمون نويسنده ی اسراییلی در اکتبر ۱۹۹۹ نوشت:
”از نيمه ی سال های ۱۹۸۰، نوسازی زندگی يهودی ستیزانه در ژاپن مشاهده می شود. ده ها کتاب ضد يهودی در شمارگان مليونی به فروش می روند. بخشی از مسئوليت اين پديده به گردن چپ های ژاپن است، زيرا شعارهای ضد سهیونیستی آنها منجر به تشديد نفرت از يهوديان و فرهنگ يهودی شد. برخی نظريه پردازان افراطی چپ هتا نظرياتی را در زمينه ی توتئه ی جهانی يهود مطرح می کردند که با تبليغات یکسانی از سوی راست گرايان متفاوت بود. یکی از محبوب ترین مولفين ضد يهودی ژاپن اونو ماسامی، کشيش بنيادگرای مسیحی است. او در سال ۱۹۸۶ دو کتاب چاپ کرد و ادعا کرد که ايالات متحده يک کشور يهودی است و به وسيله ی يک دولت در سايه ی يهود اداره می شود. در ۱۹۹۲ يک مولف تازه ی ضد يهودی به نام اوتا ريو، توتئه ی يهوديان برای ویرانی ژاپن را به ۱۲۰۰ سال پيش و به دوران نارا در تاريخ ژاپن، امتداد داد. در آغازه های ۱۹۹۵، دو کتاب چاپ شد که يهوديان را هتا به خاطر زلزله ی کواب در ژانويه ی ۱۹۹۵ متهم می کرد. بنابراين، يهودی ستيزی فرقه ی اوم، در محيط فرهنگی مساعدی رشد کرد و انديشه ها و گرايش هایی را بيان نمود که در محيط کنونی ژاپن موجود بود”.

Eli Caromon, The Anti- Semitism of Japan's Aum Shinrikyo: A Dangerous Revival [+]



شواهد زير نشان می دهد که فرقه ی اوم را از همان بنیان، کانون های مرموزی پشتیبانی می کنند:

۱. در سال های ۱۹۱۹ تا ۱۹۹۵، حدود ۶۰ تن از هموندان اوم از مراکز اين فرقه گريختند و درباره ی زندانی کردن و سواستفاده از هموندان فرقه، برای شهربانی سخن ها گفتند. در تمامی اين موارد، شهربانی حاضر نشد عليه فرقه اقدام کند. هتا کودکان برخی از اين فراريان به عنوان گروگان در اردوگاه های فرقه مانده بودند. در اين موارد نيز شهربانی حاضر به مداخله نشد و ترجيح داد با سران فرقه برای آزادی کودکان مذاکره کند. اگر مذاکرات به نتيجه نمی رسیئ، اقدام به دستگیری نمی کرد.

۲. مواردی وجود داشت که هموندان فراری در خيابان های شلوغ و ايستگاه های مترو به وسیله ی هموندان فرقه دستگير و با خودرو به ستادهای فرقه منتقل می شدند. در اين موارد نيز شهربانی هيچگاه دخالت نکرد.

۳. در ماجرای یورش به شهر ۳۰۰ هزار نفری ماتسوموتو (۲۷ ژون ۱۹۹۴)، شهربانی داستانی مضحک عنوان کرد و مدعی شد که مهاجم به نام کونو، گاز سارين را شخصن و احتمالن تصادفی ساخته است. ساختن گاز سارين به تجهيزات پيشرفته نياز دارد و با وسايل ابتدایی ساخت آن ممکن نيست. شيميدانان و کارشناسان در سراسر جهان بر اين نکته انگشت گزاردند، اما شهربانی ژاپن همان داستان را تکرار کرد و رسانه های ژاپنی نيز کاملن از دیدگاه شهربانی پشتیبانی کردند. جالب تر اين است که اندکی پس از اين رویداد، شهربانی در بيرون یکی از اردوگاه های فرقه ی اوم، رسوبات گاز سارين را کشف کرد. اين يافته نيز پنهان نگاه داشته شد و بازپرسی از کونو بر اساس همان نمایشنامه ادامه يافت. شهربانی هتا کونو را مجبور کرد اعتراف کند که سارين را خودش ساخته است.

۴. زمانی که شهربانی به اردوگاه فرقه ی اوم وارد شد (۱۵ مه)، هيچ نوع اسلحه و مهمات و هيچ نشاني از گاز سارين نيافت. گفته می شود که چند ساعت پیش از ورود شهربانی، اين وسايل به وسيله ی چند خودرو و واگن از محل بیرون برده شده است. اين در حالي است که می دانيم از دو روز پیش اين، محل زير نظر شهربانی بود. گفته می شد که آساهارا اندکی پیش از ورود شهربانی به ستاد فرقه، اين محل را ترک کرده است. اما او سپس در همين محل پيدا شد. یعنی وی چنان به خود اطمينان داشت که ستاد فرقه را ترک نکرد.

۵. ماسايوشی تاکمورا وزير دارایی ژاپن، دستور داد که کليه دارایی های فرقه صورت برداری شون، اما شهربانی حاضر نشد اين اطلاعات را هتا در اختيار يک وزارتخانه ی دولتی قرار دهد. در آن زمان، دارایی فرقه يک صد مليارد ين (۱.۲ ميليارد دلار) تخمين زده می شد. هم شهربانی و هم سران فرقه مدعی بودند که تنها ممر درآمد فرقه، اعانه ای است که پيروان آن پرداخت می کنند. می دانيم که اوم حدود ده هزار پيرو در ژاپن داشت که بسياری از ايشان دانشجو بودند و توان پرداخت مبالغ چشمگير نداشتند. هزينه های اوم با گشاده دستی صورت می گرفت و نشان می دهد که اين فرقه از پشتوانه ی مالی چشمگيری برخوردار است.

اوم ده‌ها تن از هموندان خود را برای تجارت به سراسر ژاپن روانه می کرد و برخی از آنان بيش از يکصد کارمند داشتند که هوادار فرقه نبودند و هيچ يک از اين شرکت‌ها نيز سودی نداشت (مگه می شه آخه ؟؟؟!!! -دا/۸). ظاهرن اوم قصد نداشت از اين شرکت ها پولی به دست آورد. اين شرکت ها تنها برای هموندگیری و ايجاد پوشش برای عمليات های غير قانونی به کار گرفته می شدند. اوم ماهيانه ۱۱۸ هزار دلار نيز صرف عمليات خود در بیرون از ژاپن می کرد. بنابراين، در طول شش سال صدها مليون دلار و شايد ملياردها دلار به وسيله ی فرقه خرج شده است. اين ادعا که این پول هنگفت از راه اعانه ی هواداران به دست آمده، به کلی مضحک است. روشن است که اوم منبع درآمد ديگری داشته است.

توجه کنيم زمانی که شهربانی ستاد فرقه را جستجو کرد، ۷۰۰ مليون ين (۸.۲۴ ملیون دلار) پول نقد و ده شمش زر به دست آورد. اين شمش ها بدون برچسب دولتی بوده که عيار و وزن آن را مشخص می کند. روشن است که اوم اين شمش ها را خريداری نکرده بود، زيرا زر خريداری شده هتمن با برچسب ویژه و تعيين وزن و عيار عرضه می شود. از شين کانمارو* نيز شمش های زر یکسانی به دست آمد. می توان حدس زد که منبع هر دو زر یکی بوده است. به هرحال، هيچگاه منبع ثروت فراوان فرقه ی اوم روشن نشده است.

۶. نزديکي جويو، رهبر فرقه در روسيه، با مقامات عالی رتبه ی روسی از جمله اولگ لوبوف، فرنشین وقت شورای عالی امنيت ملی روسيه و مشاور نزديک يلتسين و دوست تاتيانا دختر بدنام يلتسين، تصادفي نيست. گفته می شود يکي از دولت مردان بلند پايه و سرشناس ژاپنی، جويو را به مقامات روسی معرفی کرده بود. اصولن اين فرد همان شين کانمارو است.

* شين کانمارو (۱۹۱۴-۱۹۹۶) [+] سياستمدار ژاپنی. کانمارو از رهبران حزب ليبرال دموکرات ژاپن (LDP) بود و به خاطر نقش بزرگش در تعيين سرنوشت دولت های ژاپن، به "شاه ساز " Kingmaker شهرت داشت. کانمارو به دريافت رشوه های کلان شهرت داشت. او بسيار ثروتمند بود و در زمان مرگ ملياردها دلار ارثيه بر جای گزارد. در سال ۱۹۹۲ جنجال رشوه ی او به یکی از رسوایی های بزرگ مالی ژاپن بدل شد. با مافيای ژاپن و گروه های افراطی راست گرای ژاپن ارتباط نزديک داشت.


ترجمه: عبدالله شهبازی
ویرایش: داریوش افشار

۱۳۹۵ تیر ۲۰, یکشنبه

"مافيای يهودی روسیه" و مسئله ی انرژی اتمی ايران

درباره ی رشد شگرف "مافيای يهودی" در جمهوری های پيشين اتحاد شوروی، به‌ ويژه روسيه و اوکراین، فراوان سخن گفته می شود. اين "مافيا" که در اتحاد شوروی پيشين خود را در ساختار حزب کومونيست و بنگاه های اطلاعاتی و امنيتی به‌ ويژه  ک. گ. ب. و دولت اتحاد شوروی پنهان کرده بود، از زمان حکومت بوريس يلتسين، نخستین ریيس‌ جمهور روسيه (۱۹۹۱ تا ۱۹۹۹) پس از فروپاشی شوروی پايه‌ گزار شد و اقتداری کم‌ نظير به دست آورد. از آن زمان تا به امروز، جستارهای فراوانی دال بر نقش تاتيانا دياچنکو، [+] دختر کوچک يلتسين در ساختار مافيای روسيه و نقش اين کانون در غارت ثروت ملی و اموال دولتی و به فساد کشانيدن اقتصاد روسيه منتشر شده است. در دهه ی ۱۹۹۰، بنيانگزاران نامدار "مافيای يهودی روسيه" به عنوان نزديک‌ ترين دوستان و شرکای تاتيانا شناخته می شدند؛ کسانی همچون بوريس برزوفسکی، [+] رومن آبراموويچ، [+] مالک ۲۶% سهام شرکت هواپيمایی ايرفلوت در زمان يلتسين، ولاديمير پوتانين [+] و ديگران. تاتيانا چنان به بدنامی و فساد مالی شهره است که تا به امروز مردم روسيه او را "تاتيانای خبيث" می نامند.

عجيب است که در همان زمان، اولگ لوبوف، [+] ثروتمند نوخاسته و رییس شورای امنيت ملی روسيه و مشاور نزديک يلتسين و دوست نزديک تاتيانا، با فومی هيرو جويو، [+] از گردانندگان فرقه ی مذهبی- تروريستی و به شدت ضد يهودی اوم شينريکوی ژاپن، که دارای دعاوی دينی درباره ی قريب‌ الوقوع بودن آخرالزمان است، رفاقت و شراکت مالی داشت تا بدانجا که فرقه ی اوم در مشارکت با لوبوف، دانشگاه مسکو- ژاپن را در روسيه بنیادگزاری کرد. (بنگريد به يادداشت "معمای يک فرقه ی راز آميز: اوم شينريکو") [+]

همين کانون بود که يک سرهنگ گمنام ک. گ. ب. به‌ نام ولاديمير پوتين را کشف و به يلتسين معرفی کرد؛ يلتسين وی را کارگزاری کارآمد تشخيص داد و در سال ۱۹۹۵ به عنوان نخست‌ وزير منصوبش نمود. می گويند يلتسين با پوتين شرط کرد که تو را ریيس‌ جمهور روسيه خواهم کرد، مشروط بر اينکه خانواده ی من و ثروتشان هماره مصون از تعرض باشد. بدينسان، در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۹، در آستانه ی هزاره ی سوم ميلادی، يلتسين (در ۲۳ آپريل ۲۰۰۷ مرد) به بهانه ی بيماری، از رياست‌ جمهوری کنار رفت و پوتين زمام امور را به دست گرفت و اندکی پس از آن، در انتخابات دستکاری شده ی مارچ ۲۰۰۰ ریيس‌ جمهور شد و در ۱۲ فبريه ی ۲۰۰۱ فرمانی را صادر کرد که روسای جمهوری پيشين و هموندان خانواده‌ ی شان را از پيگرد قانونی مصون می کرد. پوتين با همين ساز و کار در سال ۲۰۰۸ جوانی ۴۲ ساله و ناشناخته به‌ نام مدودوف را به عنوان ریيس‌ جمهور روسيه برکشيد.

تاتيانا و شبکه‌ ای که او از بنيانگزارانش بود، از راه "خصوصی کردن" صنايع عظيم روسيه، ملياردها دلار به جيب زدند. از زمان يلتسين تا به امروز خانواده ی يلتسين از راه آلکسی دياچنکو، شوهر نخست "تاتيانيای خبيث" و والری اوکولوف، شوهر يلنا اوکولوا دختر بزرگ يلتسين، اداره ی شرکت بزرگ هواپيمایی ايرفلوت را به دست دارند؛ شرکتی که در زمان حکومت يلتسين، در ماجرای واگزاری اموال دولتی به بخش خصوصی غارت شد. همين شرکت است که در سال‌ های ۱۳۷۰ در ايجاد شرکت‌ های خصوصی هواپيمایی در رژیم ولایت فقیه نقش بزرگی ايفا نمود.

معرفی "مافيای يهودی روسيه" و پيوند آن با کانون‌ های مشابه در ايالات متحده ی آمريکا و اروپای باختری و اسرایيل، و نقش اين کانون همبسته در عمليات پنهان مالی و انواع شيادی های سياسی- اقتصادی، به کتابی مفصل نيازمند است.

با توجه به اهميت مسئله ی انرژی اتمی در سرنوشت ايران در مقطع تاريخی کنونی، در اين يادداشت هدفم جلب توجه مردم، مقامات و محافل و احزاب و شخصيت‌ های سياسی ايران است به خطری که به دليل ناشناخته ماندن جايگاه بزرگ مافيای روسيه (هتمن خیال می کند که واواک با آن عرض و طول نمی داند چه خبر است که دغدغه ی خود پنداشته به ساواکی جماعت خطر آنان را هم گوشزد کند !! -دا/۸) و ساير جمهوری های پیشین اتحاد شوروی به‌ ويژه اوکراين، ايران را تهديد می کند. بايد بيفزايم که در دو دهه ی گزشته، اين مافيا از راه معاملات عظيم با جمهوری اسلامی، سودهای کلانی به جيب زده است. در ظاهر اينگونه است که ايران با روسيه يا اوکراین در یک برهمکنش است، اما در واقع چنانکه خواهيم ديد، با هشت پایی روبروییم که اندام آن از باکو و ايروان و تفليس در مرزهای ايران تا نيويورک و لندن و پاريس و تل‌ آويو گسترده است.

يک نمونه، جايگاه مسعود عاليخانی است. عاليخاني، در سال‌ های ۱۳۴۵- ۱۳۵۷ گرداننده ی واقعی شبکه‌ های پنهان اسرایيل در ايران به‌ شمار می رفت، تا بدان حد که آگاهان جايگاه او در عمليات موساد در ايران را برتر از يعقوب نيمرودی و يوری لوبرانی می دانند، در دوران يلتسين در اوکراين و روسيه فعاليت گسترده‌ ای را دنبال می کرد و به اين دليل، هموند هيئت مديره ی "بنياد جهانی خصوصی سازی روسيه" بود.

در اين يادداشت به معرفی سه شخصيت سياسی روسيه می پردازم که در ارتباط با مسئله ی انرژی اتمی ايران، نقش تعيين‌ کننده داشته‌ اند:

۱. آناتولي چوبايس [+] (زاده ی  ۱۳۳۴/ ۱۹۹۵) را بايد شخص نخست و تعيين‌ کننده در امور مربوط به انرژی اتمی ايران دانست. چوبايس از ملياردرهای نوخاسته ی روسيه است و نام او به عنوان يکی از ثروتمندان بزرگ جهان در نشريات غربی درج می شود. چوبايس را "يهودی مخفی" و "دومين مرد منفور روسيه پس از بوريس برزوفسکی" می دانند. [+] او به عنوان وزير دولت يلتسين، طراح برنامه ی "خصوصی سازی" اقتصاد روسيه بود و راهی را آغاز کرد که وی و شرکايش را به ثروت‌ های افسانه‌ ای رسانيد. چوبايس در سال‌های ۱۹۹۸- ۲۰۰۸ رییس مجتمع انرژی (United Energy Systems (UES روسيه بود و از سال ۲۰۰۸ ریيس مجتمع زیست فناوری نانوی روسيه به نام Rosnanotech است و نيز هموند شورای مشاوران بانک جی. پی. مورگان و بانک شکار منهتن (Chase Manhattan Bank)، یعنی بزرگ‌ ترين بانک و غول مالی ايالات متحده آمريکا. [+] درباره ی پيوند خاندان آلمانی و یهودی تبار مورگان و بانک مورگان با بنياد راتشیلد، از بدو فعاليت در ايالات متحده ی آمريکا به عنوان کارگزار راتشیلدها، در آثار خود سخن گفته و در آينده نيز مستندات بيشتری به دست خواهم داد.


آناتولز چوبايس، يهودی مخفی و "دومين مرد منفور روسيه پس از برزوفسکی" و موثرترين مقام روسی در مسائل انرژی اتمی ايران

۲. سرگئی کيرينکو [+] (زاده ی ۱۳۴۱/ ۱۹۶۲)، فرنشین "سازمان انرژی اتمی روسيه" (Rosatom) [+] که او نيز، مانند پوتين و چوبايس و ملامد، از برکشيدگان يلتسين است و در زمان رياست‌ جمهوری يلتسين مدتی کوتاه (از ۲۳ مارچ تا ۲۳ آگست ۱۹۹۹۸) نخست‌ وزير روسيه بود. کيرينکو نوه ی يک نجاست يهودی به‌ نام ياکوف ايزرایيتل (نامور به يعقوب اسرایيل) است. کيرينکو از ۳۰ نوامبر ۲۰۰۵ فرنشینی "روس اتم" (سازمان انرژی اتمی فدرال) و فرنشینی هيئت مديره ی شرکت بزرگ "اتم انرگوپرام" (Atomenergoprom) را در دست دارد و عالی ترين مقام روسی در زمينه ی انرژی اتمی به‌ شمار می رود. او همان کسی است که از آغاز گماشتگیش، پیوسته وعده می داد نيروگاه کزایی بوشهر را "به زودی" به پايان خواهد برد !!



سرگیی کيرينکو، فرنشین سازمان انرژی اتمی روسيه در حال سخنرانی در نشست سال ۲۰۰۰ داووس (حرامزادگی از نگاهش می بارد. -دا/۸)

۳. سومين فرد مؤثر در مسائل مرتبط با انرژی اتمی ايران، لئونيد ملامد [+] است. اگر کيرينکو با استفاده از نام اوکراينی مادرش تبار يهودی خود را پنهان می کند و اگر چوبايس می کوشد تا به عنوان يهودی شناخته نشود، لئونيد ملامد ابایی ندارد که از شهرت خاندان نامدار خود بهره برد. خاندان ملامد از سرشناس‌ ترين خاندان‌ های زرسالار يهودی است که تبار ايشان به اسپانيای سده ی پانزده ميلادی و به خاخام مه‌ ير ملامد، وزير ايزابل ملکه کاستيا، می رسد. ايزايل همان حکمرانی است که به همراه شوهرش فرديناند شاه آراگون در گرانادا، واپسین بازمانده ی اندلس اسلامی را تصرف کرد و هفت ماه پس ازآن با ثروت به دست آمده از تاراژ گراندا در آگست ۱۴۹۲، کريستوفر کولومبوس را راهی سفر به اصطلاح "هند" نمود؛ سفری که به اصطلاح به "کشف" قاره ی آمريکا انجاميد.


لئونيد ملامد

خاندان ملامد پرشمار و با نفوذ است و در تاريخ ايران نيز چون عثمانی، نقش موثری داشته است. ملا سيمانطوب ملامد، فرنشین يهوديان مشهد در اواخر سده ی هژدهم ميلادی، شخصيتی مهم در عرصه ی کاباليسم و تصوف راز آميز ايران است. والتر فيشل او را "رهبر معنوی يهوديان مشهد، شاعر، فيلسوف و مولف رساله‌ هایی به عبری و پارسی یهود" معرفی می کند. ملا سيمانطوب ملامد، چهره‌ ای است مهم در تاريخ فرقه‌ های راز آميز ايران و شناخت زندگی و انديشه‌ های او، "حلقه ی گمشده‌ ای" است در شناخت تکاپوی "صوفيان يهودی" و شبکه ی يهوديان مخفی در شيراز، مشهد و دیگر نقاط ايران از نيمه ی دوم سده ی هژدهم ميلادی. اين شبکه، افزون بر خراسان و افغانستان و آسيای ميانه، از راه خاندان ملامد با عثمانی و "صوفيان ترک" نيز پيوند می خورد.

فرنشینی خاندان ملامد بر يهوديان شيراز نيز موروثی بود و در دوران ناصرالدين شاه و مظفر الدين شاه، ملا رحميم روبن ملامد هاکوهن، فرنشین يهوديان شيراز را به دست داشت. ملا رحميم ملامد در سال ۱۹۰۶، در ۵۲ سالگی، به فلستين کوچ کرد و در اورشلیم ساکن شد. ميراث "صوفيان يهودی" مشهد و شيراز و اصفهان و کاشان و همدان و دماوند در کارنامه ی خاخام ملامد تداوم يافت. او یکی از رهبران و مروجان تصوف راز آميز يهودی (کابالا) در اورشلیم بود و کتابی در حواشی زُهر، کتاب مرجع کابالا نگاشت که در سال ۱۹۱۹ انتشار يافت. پسرش، عزرا زيون ملامد در شيراز زاده شد و در سه سالگی به همراه پدر به اورشلیم رفت و پسین ها به يکی از اساتيد سرشناس دانشگاه‌ های اسرایيل بدل شد. عزرا ملامد از سال ۱۹۶۱ به تدريس "کتاب مقدس" و "تلمود" در دانشگاه‌ های عبری اورشليم، برايلان (حومه ی تل‌ آويو) و تل‌ آويو اشتغال داشت و هموند دانشکده ی زبان عبری و شورای باستان‌ شناسی اسرایيل بود. او تا زمان مرگ، خاخام افتخاری يهوديان ايرانی نيز بود. خاندان ملامد پر شمار است و در سراسر جهان گسترده. در دوران پهلوی، ملامدها در فراماسونری ايران فعال بودند. دکتر ناصر ملامد، استاد دانشکده ی کشاورزی دانشگاه تهران، هموند لژ لافرانس بود. ناصر ملامد در ۱۰ آذر ۱۳۵۶ در لژ "جويندگان کمال سقراط"، وابسته به طريقت کهن اسکاتلندی، به درجه ی چارم ارتقا يافت. در اين مراسم دو ماسون نامدار شيراز، یعنی دکتر "ذبيح قربان" و پسرش دکتر "کامبيز قربان"، حضور داشتند.

لئونيد ملامد از گردانندگان اصلی فعاليت‌ های اتمی روسيه و فرنشین پيشين کنسرن دولتی "راس‌انرگواتم" است که امروزه "انرگواتم" [+] ناميده می شود. لئونيد ملامد در فبريه ی ۲۰۰۰، زمانی که فرنشینی "راس‌انرگواتم" را در دست داشت، از تداوم همکاری های اين مجتمع با ايران و هند و چين در زمينه ی انرژی اتمی، به‌ رغم ممانعت ايالات متحده آمريکا، خبر داد. (آسيا تايمز، ۳ فبريه ی ۲۰۰۰) [+] ملامد تا سپتامبر ۲۰۰۸ فرنشین مجتمع "راس نانوتک" بود.

هسته سه نفره چوبايس - کرينکو- ملامد در دهه ی گزشته، نقشی بزرگ و مرموز در مسائل مرتبط با انرژی اتمی ايران ايفا کرده است. شناخت ماهيت اين سه تن می تواند راهگشای ما در تبيين سياست‌ های عقلایی و منطبق با مصالح ملی باشد. (پس تکلیف زد و بندهای پشت پرده ی رژیم چه می شود ؟! -دا/۸)

پژوهش و ترجمه: عبدالله شهبازی
ویرایش: داریوش افشار



۱۳۹۵ تیر ۱۹, شنبه

و حقیقت تو را آزاد خواهد کرد

هم اکنون سومین کتاب از آثار پژوهشگر و نویسنده ی قلمروی توتئه ی جهانی، جناب دیوید آیک را در حال ترجمه می باشم که امیدوارم اگر همه چیز همچنان خوب پیش رود تا پایان مهر ماه امسال برابر با بیستم اکتبر آن را در اختیار آویژه مندان قرار دهم. این کتاب هم اکنون پیش فروش می شود و خریدارانی که تا پیش از زمان سررسید اقدام به خرید کنند، ۳۰% تخفیف دریافت خواهند کرد.


۱۳۹۵ تیر ۱۶, چهارشنبه

شوالیه های ناتوی فرهنگی

روشنگری
این جستار سرفن به شوند مربوط بودن آن به دست های پنهان، انجمن های مخفی دیرینه و خانوادگی به ظاهر ایرانی، بنگاه های اطلاعاتی و جاسوسی بیگانه به ویژه انگل ایسی و آمریکایی، رو کردن دست مزدوران رژیم که خودشان از ارکان این نظام پلید ولایت فقیه هستند و از آنجا که دانستن جستارهایش را برای افزایش آگاهی ذهنمندان و اندیشمندان لازم می دانم، در اختیار آویژه مندان قرار می دهم و با رویکردهای ضد ملی و به سود رژیم آخوندی آن صد در صد مخالف بوده و این کتاب برای من این را ثابت نمی کند که بنیان رژیم خمینی خونخوار مقدس بوده است، بلکه این را اثبات می کند که کثافات باقی مانده از دجال خمینی، چگونه چنان رسوا شده اند که رژیم حاضر شده دست چپ خود را ببرد و نامش را ریزش و بی بصیرتی بگزارد.


شوالیه‌های ناتوی فرهنگی که نخستین‌ بار در پاییز ۱۳۸۶ با مقدمه ی حسین شریعتمداری منتشر شد، در سال ۱۳۸۷ با ده نوبت چاپ و فروش ۳۲ هزار نسخه، عنوان “پر فروش ‌ترین کتاب سیاسی سال” را کسب کرد. (در ۷۰ ملیون آریایی اصیل، اگر همین تعداد کتاب بفروشی، می شوی قهرمان !! ملت بی سواد و فرومایه ای که بازاری اندیش و از کتاب متنفر است را بیش از این توقعی نیست. -دا/۸)

ارتباطات پنهانی بسیاری از اشخاص و جریانهای سیاسی، اجتماعی و رویدادها پشت پرده ی آن در این کتاب به شیوه ای مستند طرح و بررسی می شوند. در این کتاب جنجالی باشما با نام افرادی چون :

سید محمد خاتمی – حسین نصر – لادن برومند – رامین جهانبگلو – مهاجرانی –علی دهباشی –مراد ثقفی – هاله اسفندیاری – شیرین عبادی –فاطمه حقیقت جو – جین شارپ - فلاحیان – ژرژ سوروس – آگنش هلر و صدها نام مشهور دیگر روبرو می شوید و جستارهای ناگفته ی بسیاری را پیرامونشان مطالعهخواهید کرد. شماری از تصاویر این کتاب که تایید کننده ی برخی رویدادهای حیرت آور هستند، برای نخستین بار است که منتشر می گردند.

توضیح درباره ی درونمایه ی کتاب

این کتاب که جلد ۳۰ اُم از مجموعه کتاب های ”نیمه ی پنهان” است، در ۳۶۸ رویه روانه ی بازار کتاب شده است. “شوالیه‌های ناتوی فرهنگی” برای نخستین بار ریشه های کودتای موسوم به “انقلاب مخملی” در ایران را به شکل مستند ارزیابی و تحلیل می کند و به تبیین دیدگاهی و کاربردی پروژه ی “ناتوی فرهنگی” می ‌پردازد. مجموعه کتاب های “نیمه ی پنهان”، تا امروز اسناد و تحلیل های منتشر نشده ای از نیمه ی پنهان کارگزاران فرهنگ و سیاست رژیم را به چاپ رسانده است. در سال های گزشته این کتاب به شوند درونمایه ی پژوهشی و مستند خود، حیرت بسیاری از محافل اصلاح طلب را در درون و برون از کشور برانگیخته است و رسانه های وابسته به این محافل می کوشند که با تحریف مدرونمایه ی کتاب و نیز انتساب اتهامات واهی به نویسنده ی آن، با کتاب شوالیه های ناتوی فرهنگی روبرو شوند. دراین کتاب، نیمه ی پنهان بسیاری از شخصیت های سیاسی و فعالین سیاسی، فرهنگی واجتماعی رژیم مورد بررسی و موشکافی قرار می گیرد .

همه این واکنش های خصمانه درحالی است که بسیاری از سایت های اینترنتی، مانند مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، رجا نیوز، بولتن نیوز، پایگاه اینترنتی جنبش نرم افزاری، مشکان و... با انتشار روزانه پاورقی کتاب پیام فضلی نژاد به نقل از روزنامه  ی "کیهان" می کوشند تا مخاطبان خود را از فاجعه ای سیاسی و فرهنگی که در دولت اصلاح طلب محمد خاتمی اتفاق افتاده است، آگاه نمایند.


پرفروش‌ ترین کتاب سیاسی سال

رکورد فروش کتاب شوالیه‌های ناتوی فرهنگی (یک نما از کودتای مخملی) نوشته ی پیام فضلی ‌نژاد با انتشار چاپ یازدهم آن در آبان ۱۳۸۸ به ۳۵ هزار نسخه رسید.

موضوع این کتاب که یک پیش‌بینی از روند فعالیت های سیاسی مزدوران اصلاح طلب براساس نقشه ی راه سازمان جاسوسی سیا برای کودتای مخملی در ایران است، به بازشکافی فعالیت های روشنفکران دینی (پهن های خوشبو) و سکولار، احزاب اصلاح طلب مانند حزب مشارکت جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و گروه‌هک های سکولاری چون کانون مدافعان حقوق بشر می پردازد و برای نخستین بار در سال ۱۳۸۶ از نقشه ی آنان برای تحقق یک کودتای مخملی در ایران پرده برمی دارد. فضلی نژاد همچنین در جلد دوم “شوالیه های ناتوی فرهنگی” که از سوی انتشارات بنیاد کیهان که در طیف راست افراطی و محافظه کار رژیم در دست نشر است، به تشریح تازه ترین پروژه های براندازی نرم (براندازی از درون رژیم) جمهوری اسلامی می پردازد و در ضمن جریان شناسی تاریخ سیاسی پس از انقلاب ضد سلطنتی، نظریه ی “مرگ گفتمان اصلاحات” را نیز به دست خواهد کرد.

آغاز نامه
حسین شریعتمداری (نماینده ی دیکتاتوری ولایت فقیه و سرپرست بنیاد کیهان) در آغاز نامه ی کتاب شوالیه های ناتوی فرهنگی، نوشت:

“این کتاب برش مستندی از جبهه ی جنگ نرم دشمن در”درون کشور” است و نگاهی با تکیه بر اسناد آشکار و غیر قابل انکار، سرپل هایی ارتباطی این جبهه با بنگاه های اطلاعاتی و امنیتی بیگانه دارد. خواننده در فصل های گوناگون کتاب محافل پیدا و پنهان این جبهه می رود و تاریک خانه ها و سایه روشن های آن را وامی کاود، از چگونگی رابطه ی برخی از محافل و احزاب جبهه ی اصلاحات با بنگاه های اطلاعاتی سیا، موساد و MI6 با خبر می شود، نقش شماری از روزنامه ها را به عنوان پایگاه تبلیغاتی دشمنان ایران درمی یابد، از این که جمعی از روشنفکرنمایان و هموندان برخی از احزاب و گروه های اصلاحات در پشتیبانی ها، مخالفت ها و اظهار نظرهای سیاسی و فرهنگی خود، داده های مستقیم و غیرمستقیم کانون های اطلاعاتی بیگانه - به ویژه آمریکا - را بر زبان دارند، انگشت حیرت به دندان می گزد و.... خواننده در سرتاسر این گشت و گزار عبرت انگیز هیچ نکته، رخداد، رابطه، اظهار نظر و خبری را نمی یابد که برای آن، اسناد غیرقابل انکار - والبته کاملن آشکار- به دست داده نشده باشد.



چندی از متن کتاب در فصل نخست:
تعامل خاندان مزدور جهانبگلو با رژیم فراری پهلوی


هنگامی که درمرداد ماه ۱۳۸۵، رامین جهانبگلو پس از پایان بررسی های “وزارت اطلاعات” در زندان اوین، به سوییتی منتقل شد تا زندگی و پیشه ی خود را رودر روی دوربین صدا و سیما برای ایرانیان بازکاود، (۱) از خانه ی پدریش و بستری که از آن برآمده، هیچ نگفت؛ خانه ای که از نیمه ی دهه ی ۳۰، همان سال ها که او زاده شده بود و بسیار پر فراز و نشیب بود.

کاش رامین، روایت روزهایی را می گفت که پدرش در آغاز از فعالان “حزب توده ی ایران” و سپس نماینده ی رژیم پهلوی دوم در سازمان اوپک شد و مادرش نیز در دفتر فرح پهلوی، طرح و ایده می داد و از هواداران عرفان امروزی بود. او هتا اشاره ای هم نکرد که خواهر زاده ی سید حسین نصر رییس دفتر فرح پهلوی است؛ کسی که فعالیت های او را با سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا پیوند زد.

هنگامی که نزدیک به یک سال پس از آن، اعترافات جهانبگلو در برنامه ی تلوزیونی با عنوان “دموکراسی” پخش شد، مخاطب گیج مانده بود که سوژه ی او، در هوای چه فرهنگی تنفس کرده، قبله ی فکریش کجای این جهان بوده و با کدامین آموزه ها و ابزارها، بنای مشارکت در کودتایی آمریکایی موسوم “انقلاب مخملی” (۲) را داشته است.

رامین، هفتم دی ماه ۱۳۳۵، در فضای غریب خانه ی پدری که در محله ی اختیاریه ی شمیران بود، زاده شد. پدرش امیر حسین جهانبگلو که از دانشگاه پاریس دکترای اقتصاد داشت، در آغاز دهه ی ۲۰ به همراه جلال آل احمد، محفلی را بنیان گزاشت که “انجمن اصلاح” نام گرفت و سال ۱۳۲۳ به حزب توده ی ایران پیوست. (۳) پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، خانواده ی جهانبگلو که از روشنفکران فانتزی روزگار خود به شمار می رفتند، از حزب توده بریدند و به تدریج با دربار پهلوی، گره خوردند. پدر خانه که استاد اقتصاد دانشگاه تهران بود، نماینده ی رژیم ستمشاهی در سازمان نفتی اوپک شد (۴) و در آستانه ی انقلاب ضد سلطنتی ایران نیز، رضا قطبی (مدیر عامل تلوزیون ملی ایران در رژیم شاهنشاهی) در نامه ای محرمانه از محمد رضا شاه خواست تا امیر حسین جهانبگلو را به عنوان یک روشنفکر به ظاهر مخالف رژیم، برای ایجاد تماس با گروههای مخالف، به مناصب دولتی بازگرداند. (۵) در این میان، حکایت “خجسته کیا”، مادر رامین، تلخ تر بود.

کیا که در انگلستان تحصیلات دانشگاهی خود را به پایان برده بود، کارگردانی تئاتر می کرد. از نیمه ی دهه ۳۰، همان سال هایی که رامین زاده شده بود، او به همراه “شاهین سرکیسیان”، “منوچهر انور”، “فریدون رهنما”، اهمد شاملو و... با فارغ التحصیلان هنرستان هنرپیشگی، مانند علی نصیریان، از رهگزر به نمایش درآوردن آثار صادق هدایت، به دنبال ساختن سبکی برای نمایش ایرانی بود. در نخستین تجربه های خود، گروه هنر ملی را سامان داد که عزت الله انتظامی، عباس جوانمرد، جمشید لایق و جعفر والی از هموندان آن به شمار می رفتند .(۶)

خانه ی خجسته کیا، پاتوق جمعی از هنرمندان بهایی و کارگزاران فرهنگی در زمان پهلوی دوم بود؛ کسانی چون هوشنگ کاووسی، که به فرنشینی اداره ی سانسور سینمای ستمشاهی رسیدند و یا مانند منوچهر انور، بر مسند مدیریت کانون سینماگران پیشرو، نشستند. او از این همنشینی ها، به هم اندیشی با فرح پهلوی رسید و از سال ۱۳۴۶ که نخستین “کمیسیون جشن هنر” در کاخ صاحب قرانیه تشکیل شد، (۷) در مقام مشاوری نافذ برای شورای عالی جشن هنر شاهنشاهی که در مرودشت استان پارس برگزار می شد، خدمت کرد. کیا، اگرچه از دستیاران ارشد فرخ غفاری (قائم مقام جشن هنر شاهنشاهی) به شمار می رفت، اما آدمی کم حاشیه و مدیری در سایه بود. بیشتر وقتش را یا در کارگاه نمایش (وابسته به دفتر فرح پهلوی) و یا به عنوان سرپرست در مرکز حفظ هنرهای آیینی (وابسته به تلوزیون ملی ایران) می گزراند.

نه تنها نمایشنامه هایی چون شهر قصه (بیژن مفید) و آثار عباس نعلبندیان، با پشتیبانی او در کسب جوایز جشن هنر از دست فرح پهلوی کامیاب می شدند، بلکه خجسته کیا، بازیگران گروه تئاتر دژ شهر نو موسوم به حافظ نو را به شهرتی جهانی رساند. شهر نو، بد نام ترین محله ی تهران در روزگار پهلوی بود که کیا، اکثر بازیگران تئاتری آن را که از روسپی های مشهور بودند، برای اجرای نمایش، به جشن هنر و سپس جشنواره های جهانی برد؛ حکایتی که بازخوانیش دشوار و غم انگیز است .(۸)

نویسنده: پیام فضلی نژاد (روزنامه ی کیهان آخوندی)
ویرایش: داریوش افشار

بارگیری "شوالیه های ناتوی فرهنگی".


پانوشت ها:

۱. اشاره ای است به گفتگوی تلوزیونی رژیم ولایت فقیه با رامین جهانبگلو که در یک مجموعه ی دو بخشی با عنوان “ دموکراسی” همراه با اعترافات هاله ی اسفندیاری و کیان تاج بخش، از شبکه ی یک تلوزیون اشغالی ایران (۲۷ و ۲۸ تیرماه ۱۳۸۶) پخش شد. نخستین بار، در ۲۵ مرداد ماه ۱۳۸۵، هنگامی که جهانبگلو در بازداشت بود، سخنگوی قوه قضاییه ی بد نام آخوندی و دادستان کل کشور، از احتمال پخش تلوزیونی اعترافات وی، خبر دادند. برای مطالعه ی بیشتر، نگاه کنید به: “متن کامل اعترافات عوامل بیگانه”، خبرگزاری بد نام فارس، ۳۰ تیرماه ۱۳۸۶، از: http:..wwwfarsnewscom.newstextphp?nn=۲۴۰۰۰۳۴۰۶۸

۲. انقلاب مخملی (Velvet Revolution)یا انقلاب رنگی یا انقلاب گلی، نوعی کودتای بدون خونریزی است و به دگرش و تحولاتی گفته می شود که تا امروز در برخی از کشورهای باقیمانده از بلوک شرق روی داده و حکومت این کشورها، جای خود را به حکومت های هوادار غرب داده اند. این اصطلاح را برای نخستین بار واسلاو هاول رییس جمهور پیشین چک که در آن زمان رهبر مخالفان این کشور بود، بر سر زبان ها انداخت. بر اساس طرح خاورمیانه ی بزرگ، ایالات متحده می کوشد که کودتاهای مخملی را در این منطقه نیز به راه اندازد. کودتاهای مخملی، واجد ویژگی های پیوسته و همگون در علل و شکل تحولات می باشند.(برای خواندن متن کامل، به کتاب شوالیه های ناتوی فرهنگی مراجعه کنید.)

۳.  گنجی، اکبر. “درآمدی بر تاریخ روشنفکری ایران”. هفته نامه ی نیمروز (چاپ لندن)، ۳ شهریور ۱۳۸۵، شماره .۸۹۶ همچنین، نک: چپ در ایران به روایت اسناد ساواک (کتاب هفتم). تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی . صفحه .۱۵۳

۴. روزنامه یاعتماد ملی، ۲۵ اردی بهشت ماه ۱۳۸۵، شماره ۸۳، صفحه .۲

۵.  رستمی، فرهاد. پهلوی ها (جلد سوم). تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۸۲، صفحه .۶۱۱

۶. محمودی، حسن. “تجدد خواه و جریان گریز”. روزنامه ی شرق، ۲۴ اردیبهشت ماه ۱۳۸۴، شماره .۴۷۴

۷.  جشن هنر به روایت اسناد ساواک. تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، ۱۳۸۱، صفحه .۳

۸ فضلی نژاد، پیام “پژوهشی پیرامون تعامل خانواده ی جهانبگلو با خاندان پهلوی” (گفتگوی منتشر نشده با احمد الهیاری 
خراسانی، روزنامه نگار و از هموندان بنیانگزار کانون نویسندگان ایران)، مردادماه ماه .۱۳۸۶