۱۳۹۶ آبان ۲۷, شنبه

درآمدی بر تئوری توطئه

در جهانی که در آن زندگی می کنیم، با همه ی افراد و جریان ها و رویدادهای موجود، مردمی هستیم که روزانه برنامه های ویژه ی خود را در قالب فردی یا اجتماعی داریم و کنش و واکنش ایجاد شده را نام برهمکنش (تعامل) بر آن می گزاریم. خواسته های خود را در حالی پی می گیریم که برای آنها چار عنصر “آویژه (علاقه) و استعداد”، “مسیر و راه”، “هدف و آرمان” و “روشمندی و چگونگی انجام” را تعریف می کنیم که همانا تعیین کمیت و کیفیت انجام کار و میل به هدف می باشد. ما بدین می اندیشیم که سود و زیان ما در چیست و چه چیزها و کسانی به حال من و به حال ما سود و زیان دارند؛ آنچه که به ما در رسیدن به خواسته ی مان یاری می رساند را به سوی خود درمی کشیم (جذب می کنیم) و آنچه که بی سود و هتا زیانبار است را از خود دور می کنیم.


اما آیا ما به راستی به خواسته های خود آگاهیم ؟ آیا ما به راستی می دانیم که چه چیزها و چه کسانی به ما در رسیدن به هدف هایمان کمک می کنند و کدام یک بازدارنده، مانع و ویرانگرند ؟ معیار تشخیص درست در همه ی این موارد چیست ؟ به دیگر سخن، “چه باید کرد” تا بتوان خوب دید، خوب دریافت و خوب برنامه ریزی کرد ؟

پیش از آنکه به دنبال خواسته هایی باشیم که هم اکنون نداریم، نخست به نیازهایمان می اندیشیم؛ اینکه در راستای دفع زیان و درکشیدن سود، به چه رویکردی نیاز داریم تا در قالب آن، از افراد و وسایل و ابزار و شگردها به چه شیوه ای بهره بریم. شاید نکته ای که بدون اینکه بدان اندیشیده باشیم و برای آنکه بتوانیم آغاز خواستن را کلید بزنیم، همانا تشخیص نیازهاست و مهم تر از آن، “ایجاد احساس نیاز” در خویش است؛ اینکه در خود نیازی را ایجاد کنیم که نه وارداتی از بیرون (همانند بمباران تبلیغات)، بلکه نیازی باشد که از درون اندیشه و وجودمان جوشیده باشد تا خاص ما و ویژه ی کمبودهایی باشد که ما را به سوی خواسته هایی سوق می دهد. نخست باید درد کمبود را تجربه کنیم تا نیاز به زدایش درد ایجاد گردد. باید آن اندازه فهیم شده باشیم که برای دردهایمان به دنبال درمان باشیم و نه دردکش. چنین افرادی اینگونه می اندیشند که اکنون “نیاز به چه است” و “نیاز به چه نیست”. احساس درد را باید به گونه ای در خود بیدار کنیم که ضمن تجربه ی درد، بتوانیم از میان درمان های پیش روی، آن درمانی را برگزینیم که در ضمن درمانگری، خود آورنده ی درد دیگری نباشد. این تشخیص درست است که این مورد را لحاظ می کند.

تئوری توطئه این را بیان می کند که ما مردمانی دردمند و پرنیاز و غرق در خواسته ها هستیم، اما دچار بازی هایی می شویم که نه در ژرفا بلکه در سطح، به عنوان روابط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، جنگ ها و درگیری ها و... خود را ابراز می کنند و اینگونه می نمایند که درمان مشکلات ما هستند، در صورتی که چنین نیست و این به اصطلاح راه حل های داده شده به انسانیت، خود بخشی از برنامه های کلان تر و جهان شمول می شوند که نه درمان واقعی ما هستند و نه هرگز قرار بر این بوده است که کار درمانگری را انجام دهند؛ به دیگر سخن، فریبی هستند که صورتک منجی و رهگشا را بر چهره زده اند و این درمان ها نه تنها درمان راستین نیستند، بلکه در پشت پرده دسیسه و نیرنگی وجود دارد و تئوری توطئه دقیقن به این مورد می پردازد که بتوانیم سره را از ناسره جدا کنیم.


آنچه مقامات رسمی و رسانه های جریان اصلی (Main stream media) به مردم می گویند را بررسی کردن و آنها را با داده های دیگر تطبیق دادن و در صورتی که نتیجه ی بررسی چیزی معنادار گردد، یعنی داده های موجود وجود و روند توطئه را تایید کنند، دیگر آن را تئوری توطئه نمی خوانیم و لفظ “ممکن است این یا آن باشد”، به لفظ “این دارد روی می دهد” دگرگون می شود. تئوری توطئه، توطئه های خاموشی که بی صدا و بی مزاحمت از سوی مردم بی خبر از همه جا، در بستر روابط، نهادها و سازمان ها و در ساختارهای بی شمار سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، بانکداری، صنعت، تولید مواد خوراکی و دارویی و.... جا خوش کرده اند و از زیر با یکدیگر از درون پیوند خورده و همکاری سازمان یافته ای دارند را تئوریزه می کند، برای آنها دلایل، شواهد، مدارک و اسناد به دست می دهد و توجیهات رسمی موجود اعلام شده را به رسمیت نشناخته و سخن دیگری می گوید که تا ثابت نشدن آن، “تئوری توطئه” خوانده می شود.

آنچه که خواننده لازم است بداند اینست که تئوری یا نظریه، با فرضیه یعنی گمانه زنی و حدس، فرق دارد. روندی علمی وجود دارد که از فرضیه (گمانه زنی) آغاز می گردد و در گامی بالاتر به تئوری (نظریه) می رسد و پس از اثبات نظریه ای از میان نظریه ها، آنچه که از دل این تئوری بیرون آمده و مطرح شده است، ثابت می گردد؛ برای نمونه نظریه ی گردش زمین و قانون گرانش که اکنون امری ثابت شده اند. در فرضیه، بررسی وجود ندارد. بررسی های غیر علمی که آمیخته با مغالطه و سفسطه و تعبیرهای شخصی و بدون چارچوب و بنیه ی علمی باشند، سرفن گمانه زنی محسوب می شوند؛ اما تئوری برای آنچه که ادعا و بیان می کند، دلایل و مدارک و شواهد می آورد و اگر تا بدانجا پیش رود که بتواند آن شواهد را به عنوان اسنادی ثابت کند، کار را به انجام رسانده است.

کار تئوری توطئه، تدوین و تنظیم (Formulation) تئوری های توطئه جهت “توضیح” می باشد؛ توضیح رویدادی مهم به همراه علتی برجسته. تئوری توطئه می گوید که یک “رخداد” (رویداد، اتفاق) یا یک “پدیده”، در اثر توطئه ای بین احزاب گوناگون روی داده است به ویژه باور بر اینست که بنگاه یا نهادهایی بیشتر مخفی وجود دارند که مسئول رویدادهایی غیر قابل توضیحند. برخی از افراد، تئوری توطئه را به عنوان “شکلی از دانش یا تفسیر وابسته به توده ی مردم” معرفی کرده اند که بر اساس این تعریف، تئوری توطئه به عنوان “حالت هایی بیشتر مشروع از دانستن” مورد توجه قرار می گیرد؛ از این دست تئوری های توطئه می توان به روایت های ربایش های انسانی به دست بیگانگان فضایی، شایعات، برخی از فیلسوفان روزگار نوین (عصر نو)، باورهای مذهبی و ستاره بینی (Astrology)* اشاره کرد.


کترین ک. یانگ (Katherine K. Young) دکترا در تاریخ ادیان از دانشگاه مکگیل، می گوید یک توطئه ی حقیقی شامل چار ویژگی مشخص است:

- گروه ها؛ نه افراد تک و منزوی.

- اهداف شوم و غیر قانونی؛ نه آن اهدافی که به هازمان (جامعه) به عنوان یک کل سود می رساند.

- رفتارها و اقدامات هماهنگ و موزون؛ نه دسته ای از کارهای خودجوش و اتفاقی.

- نقشه و برنامه ای پنهان؛ نه بحث و گفتگوهایی همگانی.


* ستاره شناسی: Astronomy
طالع بینی، (ستاره بینی. -نویسنده): Astrology

مایکل بارکان (Michael Barkun) استاد بازنشسته ی علوم سیاسی دانشگاه سایراکیوس (Syracuse Uni) که تخصصش در “افراط گرایی سیاسی” و “رابطه ی دین و خشونت” است، با بیان استفاده از “تئوری توطئه” در فرهنگ معاصر آمریکا، می گوید که این اصطلاح برای “باوری” مورد استفاده قرار گرفته است که رویدادی را توضیح می دهد که در نتیجه ی نقشه ای مخفی و پنهان از سوی کسانی است با قدرتی استثنایی و واجد دسیسه هایی مکارانه که به پایانی بدخواهانه و شوم منتهی می گردد. وی بیان می کند که تئوری توطئه دارای سه گانه ی زیر است:

- نخست، تئوری های توطئه ادعا می کنند آن چیزی را توضیح می دهند که تجزیه و تحلیل های نهادی نمی توانند این کار بکنند و از دل جهان، چیزی معنی دار به دید می رسند که در غیر این صورت امری گیج کننده خواهد بود.

- دوم اینکه، تئوری توطئه این کار را جذابانه به روشی ساده انجام می دهد و به شدت جهان را به دو بخش نیروهای تاریکی و نیروهای روشنایی بخش بندی می نماید. آنها هر چه بدسگالی (شرارت) است را به منبعی یگانه یعنی توطئه گران و گماشتگانشان (ماموران، کارگزاران) بازمی گردانند.

- سوم اینکه، تئوری های توطئه معمولن به عنوان دانشی (آگاهی) پنهان و ویژه معرفی می شوند که از سوی دیگران یا ناشناخته است یا مورد قدرشناسی قرار نگرفته باشد. برای تئوری پردازان توطئه، توده های مردم جمعیت هایی مغز شویی شده هستند، در حالی که خود در این آگاهی هستند و به خودشان در نفوذ و نقب زدن به فریب و نیرنگ های نقشه کشندگان و طراحان توطئه، شاد باش می گویند.


از میان توطئه هایی که سپس افشا شدند، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

- آزار جنسی گسترده نسبت به ۱۴۰۰ کودک در ایالات متحده که به شوند (به علت) ترس ناشی از “نژاد پرستی” گزارش نشده بودند.

- ترس از ورود خودروهای ارتشی به خیابان ها در قالب نیروهای شهربانی (پلیس) و واکنش سریع در آمریکای دهه ی شصت و هشدار شورای شهر دیویس (Davis City) به شهربانی نسبت بدان که در دهه ی نخست هزاره ی دوم به وقوع پیوست.

- در ۴ اُم آگست ۱۹۶۴، رییس جمهور لیندون جانسون (Lyndon Johnson) در تلوزیون ملی به ملت آمریکا گفت که ویتنام به کشتی های آمریکا در شاخاب (خلیج) تونکین (Tonkin) یورش برده است؛ در حالی که جانسون و وزیر دفاعش (وزیر جنگ البته) رابرت مکنامارا (Robert McNamara)، کنگره و مردم آمریکا را فریب داده بودند و در حقیقت واروونه ی آنچه که اف بی آی ادعا کرد، ویتنام به کشتی USS Maddox حمله نکرده بود و “مدرک صریح و بی ابهام” به دست داده شده از سوی دولت نسبت به یورش بی دلیل دوم علیه کشتی های جنگی آمریکا، سرفن یک مکر و دروغ بیش نبود.

- در پی جنگ جهانی دوم، سیا و MI۶ از راه ناتو در عملیاتی به نام “گلادیو” (Gladio) با یکدیگر همکاری کردند که گفته شده بود تلاشی است برای ایجاد “ارتش عقبه” تا با کومونیسم بر سر یورش به اروپای باختری بجنگد. اما در واقع تبدیل به شبکه ی تروری مخفی گشت که شامل شبه نظامیان دست راستی، عناصر جرایم سازمان یافته، گماشتگانی با رخت مبدل در گروه و یگان های ارتش مخفی می شد که در فرانسه، بلژیکف دانمارک، هلند، نروژ، آلمان و سوییس فعال بودند و برای این طراحی شده بود تا گروه های چپگرای اروپا را به عنوان تروریست هایی به تصویر بکشد تا مردم را به سوی رای دادن به رژیم هایی اقتدارگرا و هوادار استبداد سوق دهند. یکی از کارهای پلیدی که انجام دادند، بمب گزاری در ایستگاه قتار بولونیا در شمال ایتالیا بود که 85 کشته بر جای گزاشت و به گزاف به مارکسیست ها نسبت داده شد.


همه ی اینها در حالی است که رژیم دیکتاتوری ولایت فقیه با کمک رسانه های خود و مزدوران رنگ و وارنگش تلاش می کند تا تئوری توطئه را تا حد وهم و توهم توطئه پایین آورد و برای این کار از مزدوران خوش نشین برون مرزی و کراواتی خود هم نهایت بهره برداری را می کند. از یکسو این بی اعتبار کردن تئوری توطئه را به پیش می برد تا اشکال های مطرح شده علیه خمینی ضحاک و وجود منحوس آخوندها در ایران و... را از حیث اعتبار بیندازد و از سویی دیگر، حاجی لک لک رژیم یعنی فردی موسوم به رائفی پور را بر حصب ماموریت سازمانی به میان دانشجویان می فرستد تا همان تئوری های توطئه ای که مطرح شده است را جهت دهی کنند و علیه دیگران و به سود خود به کار گیرند. اکنون که یک دهه از حضور این استاد بی استاد می گزرد، هرگز کسی از آن گوش ایستادگان از وی نه خواست مدارکی دال بر ادعاهایش به دست دهد و نه هرگز مرجعی به دست داده است و این استاد بزرگ! هتا یک کتاب هم در این موضوع منتشر نکرده و پیشینه ی علمیش که به گزاف او را استاد و دکتر خطاب می کنند، در آغاز مزدوری برای واواک دیپلم بود که چند گاهی است مدرک کارشناسی خود را در رشته ی حسابداری! گرفته است.

به یاد داشته باشید جنایات گونتانامو تئوری توطئه ای بود که اثبات شد. در شماره های آینده بدین مبحث بیشتر خواهم پرداخت و رویدادها را از دریچه ی تئوری توطئه مورد بررسی قرار خواهم داد. بسی مایه ی خرسندی منست که خوانندگان روشن ذهن، هر گونه سخنی که دارند را به آگاهی من برسانند.

همین جستار در پژواک ایران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر